۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

یاد و خاطره مجاهد شهید مهین خیابانی، خواهر سردار شهید خلق «موسی» گرامی باد


مشخصات مجاهد شهید مهین خیابانی
محل تولد: تبريز
شغل: -
سن: 29
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

مجاهد خلق مهین خیابانی، خواهر سردار شهید خلق «موسی» در زمره شهیدان ۱۲اردیبهشت است. مهین به اتفاق همسرش مجاهد شهید تقی اوسطی، در یکی از پایگاههای مجاهدین بودند که مورد تهاجم قرار گرفتند. این زوج قهرمان تا آخرین نفس و تا آخرین گلوله خود جنگیدند و آنگاه که دیگر گلوله‌یی برایشان باقی نمانده بود به‌شهادت رسیدند. مجاهد شهید مهین خیابانی در آخرین دقایق زندگی به خانه یکی از نزدیکانش تلفن زد و جریان حمله پاسداران و وضعیت خود را تشریح کرد. این دو‌مجاهد دلیر پس از ساعتها مقاومت، در شعله‌های آتشی که از انفجار گلوله‌های آر.پی.جی برخاسته بود، پروانه‌وار سوختند و به‌شهادت رسیدند، به‌طوری ‌که مزدوران رژیم تا هفته‌ها بعد نتوانستند هویت این دو قهرمان مجاهد را به‌دست آورند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ اردیبهشت ۱, یکشنبه

مجاهد شهید مهناز افشارلو


مشخصات مجاهد شهید مهناز افشارلو
محل تولد: همدان
تحصیلات: دانشجوی فلسفه
سن: 25
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

متاسفانه از اين شهيد  قهرمان عکس، خاطرات و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را مي‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

سیاوش‌وار به قلب آتشها زد -جاودانه فروغ اشرف، محمدرضا پیرزادی


مشخصات مجاهد شهید محمدرضا پیرزادی
محل تولد: درود
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 46
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

آزاد کردن خلقی و میهنی از اسارت، بهایی می‌خواهد که تنها آن که سیاوش‌وار دل به آتش می‌زند از عهده آن برمی‌آید. و فرزند دلیر مردم لرستان، سیاوش‌وار دل به آتش زد، و در دفاع از شهر شرف، سرفرازانه به‌شهادت رسید، اما پیام پابرجایی برج آزادی ایران را تثبیت کرد.

محمدرضا در سال ۶۷ در جریان جنگ ایران و عراق اسیر شد. اما تن به اسارت نداد. و پس از آشنایی با مجاهدین و شناخت آرمان مجاهدین دریافت که آزادی حقیقی خودش نیز در گرو آزادی مردم و میهنش از قید ستم و ارتجاع است. بنابراین در همان اردوگاه اسیران به افشاگری علیه دیکتاتوری خمینی پرداخت و این زمینه از فعالترین هواداران مجاهدین در ارودگاه اسیران بود. او خود در این باره نوشت: ”من از طریق نشریه‌های مجاهد و سیمای مقاومت دردوران اسارت با خصوصیات ارتش آزادیبخش آشنا شدم و برای سرنگونی رژیم حاکم بر ایران و ریشه‌کن کردن ظلم و ستم به این ارتش ملحق شدم“.

محمدرضا در پایان یکی از نشستهای خانم مژگان پارسایی، جانشین رهبری مقاومت در اشرف نوشت: ”من از مجموع صحبتهایی که در نشست با خواهر مژگان داشتیم، یک پیام را گرفتم. استواری، پایداری، ایستادگی و مقاومت بر سر آن‌چه اصول یک مجاهد خلق را تشکیل می‌دهد. ... احساس می‌کنم با نگرش و رویکردی که پیدا کرده‌ام، در این سرفصل آماده هر جنگی هستم و از آن استقبال می‌کنم. و هیچ چیز را مانع خودم نمی‌بینم. این نسل یاد گرفته است، با الگوی رهبری خودش، که همیشه سیاوش‌وار در دل آتش بزند و سرفراز بیرون بیاید“.

آری مجاهد شهید محمدرضا پیرزادی خود نیز سیاوش‌وار به آتش زد و به کهکشان جاودانه فروغهای آزادی ایران پیوست.



با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ فروردین ۱۹, دوشنبه

فرازهایی از زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، مجاهد قهرمان حسین احمدی جیحون آبادی


مشخصات مجاهد شهید حسین احمدی جیحون آبادی
محل تولد: صحنه کرمانشاه
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 57
تحصیلات: دانشجوی جامعه‌شناسی در فرانسه
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

با ۳۰سال سابقه مبارزاتی و دارای ۲فرزند

در مسیر آشنایی با زندگی شهیدان گاه به نقاطی می‌رسیم که بی‌اختیار سکوت می‌کنیم. سکوتی که با هزار فریاد و شگفتی می‌آمیزد و تحسین هر ناظری را برمی‌انگیزد. زندگی مجاهد قهرمان حسین احمدی نیز آمیزه شورانگیزی از همین شگفتیهاست، مدار ستایش‌انگیزی از زلالی، ایمان، مجاهدت، پایداری و دست شستن سخاوتمندانه از همه چیز برای آزادی میهن و هم میهنانش. این‌جا گردنه‌های سخت پیکار است. گلوگاه و دیوار بلندی که در نبرد فاتحان (۳۶ گروگان اشرفی) فرو ریخت. حسین احمدی یکی از سی وشش مجاهد قهرمانی بود که در حمله شش وهفت مرداد ۸۸ به اشرف توسط مزدوران مالکی به گروگان گرفته شد. همان قهرمانان که با اعتصاب‌غذای هفتاد و دو روزه، که هفت روز آن اعتصاب خشک بود، با جانهای بی‌رمقشان دشمن را به شکست کشاندند و فاتحانه به اشرف برگشتند. حسین به همراه دیگر گروگانهای همرزمش به هنگامی که در همان روزها در زندان مالکی بود در نامه‌ای از زندان خطاب به مسئولان و همرزمانش در اشرف نوشت:
«خوشحالم که از جانب شما و به نمایندگی از شما این فرصت را به‌دست آوردیم که در صحنه‌یی دیگر شعله جنگ را به جان دشمن بیندازیم…».

حسین که در زمان انقلاب دبیرستان را به‌پایان برده بود، در زادگاهش کرمانشاه مانند بسیاری از جوانان در جستجوی یافتن حقیقت بود، خیلی زود، به ماهیت پلید و ارتجاعی خمینی پی برد:
«در روزهای بعد از عید۵۸ فهمیدم که در وادی دیگر افتادیم و در همین زمان خودم را برای ادامه تحصیل در فرانسه آماده می‌کردم و هر وقت جهت کارهایم به تهران می‌رفتم سری به دانشگاه می‌زدم که درگیریهای طرفداران ارتجاع را با مردم می‌دیدم و بعد هم که در شهریور ۵۸ رفتم فرانسه…».

اما دوران آرامش دانشجویی و زندگی راحت در فرانسه زیاد طول نکشید و حسین با دیدن جنایتهای خمینی برخاست و تلاش کرد با عملش مرهمی بر زخمهای مردمش باشد:
«با شروع آشناییم با سازمان و ورود به سال ۶۰ و تظاهرات ۳۰خرداد و بالا رفتن فاصله و شکاف بین اسلام خمینی و اسلام مجاهدین و آشنایی بیشتر با سازمان و برادر، دیگر احساس می‌کردم به چیزی که تشنه‌اش بودم رسیده‌ام».

او دیگر در پوست خودش نمی‌گنجید و پس از سالها تلاش برای رسیدن به خط مقدم پیکار، خودش را به منطقه و ارتش آزادی رساند.

«عمیقاً اعتقاد دارم که این ارتش، این بازوی استوار خلق با رهبری آگاه و شایسته‌یی چون مسعود و مریم به امید صدساله مردم ایران جواب مثبت داده و خواهد داد. پس جان من دیگر چه ارزشی دارد؟ در برابر آزادی خلق ایران و نسلهای آینده و رهبرانم. امضا».

در نشست بزرگ فاتحان در اشرف، پس از پایان پیروزمند اعتصاب‌غذای ۷۲روزه گفت:
«برادر یک چیزی بگم من نمی‌خواستم زیاد وقتتون رو بگیرم؛ من رفته بودم خوب، دنبال درس و اینها اصلاً کاری به این چیزها نداشتم بعد یکسر رفتم به‌خاطر زبان سریع‌تر راه بیفتم رفته بودم مدرسه دور بودم بعد اومدم دانشگاه دیدم وضعیت اینجوریه اون ور توده‌یی هست اون ور حزب‌اللهی میز گذاشته بعد بچه‌های چپ هستند.

من سال آخرهای ۵۷بود رفتم ولی سال ۶۰بود برگشتم این فضا رو دیدم، بعد مجاهدین رو دیدم اصلاً مجاهدین چیز دیگری بودند مجاهدین فقط اسمشون رو شنیده بودم اون هم بعد از انقلاب بعدش من یک تظاهراتی بود یکی اومد کومله گفت تو هم کردی بیا با ما گفتم باشه من برام فرقی نمی‌کنه بعد یک دفعه دیدم می‌گن که مجاهدین دارند می‌آیند نیفتند جلو من انگار واقعاً شوکه شدم گفتم مگر این حرفها رو داریم همونجا قطع کردم رفتم توی مجاهدین همونجا هم اولش گفتم تو فقط دعا کن اگر هیچ کاری نمی‌کنی دعا کردم آخرش سر از این‌جا درآوردم…».

مجاهد شهید حسین احمدی هرگز در تلاش برای آزادی و رهایی مردمش تردید نکرد و همان‌طور که خودش می‌گفت با گامهای استوار تا آخرین قطره خونش در مسیر سرنگونی برای آزادی مردمش جنگید:
«ثابت قدم و استوار با الگویی مانند رهبر تاریخی خود، پایمان را چون میخ در زمین می‌کوبیم و می‌کوبم و هدفی جز سرنگونی و آزادی را مشروع نمی‌بینم…».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

امید به تحقق آرمان، تا بن استخوان - فرازهایی از زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، مسعود حاجیلویی مبتکر


مشخصات مجاهد شهید مسعود حاجیلویی مبتکر
محل تولد: همدان
شهیدان سرافراز اشرف
سن: 30
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

«بعد از خارج شدن از ایران و بودن در جمع مجاهدین تنها یک آرزو دارم، این‌که روزی برسد که ایران و مردم رنجدیده آن آزاد شده باشند. روزی که بچه‌های معصوم ایران مجبور نباشند برای تهیه یک لقمه نان دست فروشی و کار کنند. روزی که پدران از تهیه نکردن نیازمندیهای فرزندان شرمنده نباشند. روزیکه زنان و دختران مجبور نباشند برای تأمین زندگی رو به فساد و هزار بدبختی بیاورند».

این قسمتی از نامه مسعود حاجیلویی به رهبر مقاومت است. این سطور تصویر روشنی از مجاهد خلق، از آرمان و انگیزه‌هایش به دست می‌دهد. مسعود به زبانی ساده راز ظرفیت بی‌انتهای فدای مجاهد خلق را نیز روشن می‌سازد. او می‌نویسد:
«ایمان دارم که چنین روزی برآورده نمی‌شود مگر تحت رهبری شما و خواهر مریم، آری، سایه رحمت و مهربانی شما باید بالای سر مردم ایران نباشد، شما مرهم دردها و رنجهای این ملت هستید.
با این امید است که سختی راه مبارزه برایم آسان می‌شود. با این امید است که می‌توانم از همه چیز گذشته و خود را فدیه این مسیر بکنم».

آرزوهایی که برای تحقق آن حاضر است صد بار بمیرد. زیر شنی تانک و زرهپوش له و قطعه قطعه شود، در آتش سوزانده شود. سالهای طولانی در حبس و زندان به‌سر ببرد و سرانجام نیز بالای دار برود.

مسعود پس از اتمام تحصیلات متوسطه، ابتدا هدفش رفتن به دانشگاه بود، مدتی هم وارد دوره پیش دانشگاهی دانشگاه بوعلی همدان شد، اما به‌زودی دریافت آن‌چه را که به‌دنبال آن است در درس و دانشگاه نخواهد یافت. او که خانواده‌اش هوادار مجاهدین بودند و پدرش در همین رابطه سالهایی را در زندان به‌سر برده بود، دریافت که گمشده‌اش را فقط در اشرف خواهد یافت. این چنین بود که عزم جزم کرد و به اشرف آمد، با این هدف که به قول خودش همه چیز خود را در راه آزادی خلق و میهنش و در راه تحقق آرمانهای والای رهایی مظلومان و محرومان فدا کند.

فدا کردم تن و جان بهر ایران کی‌ام من؟ ، اشرفی! نسلی خروشان
نجوشد در رگم جز خون غیرت که گیرم میهنم را از شریران

مسعود در این مسیر خود را برای تحمل هر بهایی و هر فدایی آماده کرده بود. اگر‌چه تا بن استخوان ایمان داشت که امید به پیروزی هر سختی را آسان و هر ناهمواری را هموار می‌کند. و این چنین بود که شادمانه و سرودخوان به سوی شهادت شتافت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مروری بر زندگی جاودانه‌فروغ اشرف – مجاهد قهرمان ضیا پورنادر


مشخصات مجاهد شهید ضیا پورنادر
محل تولد: ایلام
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 54
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

خطه قهرمان‌پرور ایلام با یلی چون حجت زمانی و پهلوانی چون خزعل، امروز بیشتر به‌خود می‌بالد چون در آسمان پر فروغش، ستاره پرنور دیگری درخشیدن آغاز کرده است، یلی از قهرمانان فروغ اشرف، ضیا پورنادر.
رشید و گردن‌فراز، اما به‌غایت خاکی و بی‌ادعا و به‌همین دلیل بسیار محبوب در میان یاران اشرفی.

هرکس برای اولین بار با ضیا آشنا می‌شد، ابتدا جذب صمیمیت و جدیتش می‌شد، اما کمی بعد و در جریان کار و تلاش و رزم، متوجه می‌شد که او در کوله‌بار ساده‌اش تجربه ۳۰سال مبارزه را دارد.

ضیا فعالیتهای انقلابی خود را از سال ۱۳۵۹ در انجمن هواداران مجاهدین در ایلام آغاز کرد. پس از خروج از کشور در سال ۶۳ و ۲سال فعالیت در انجمن هواداران مجاهدین در پاکستان، در سال ۶۵ به منطقه مرزی در نوار مرزی ایران و عراق منتقل شد و مرحله نوینی را در حیات انقلابی خود آغاز کرد. او وقتی از اولین‌ روزهای شکل‌گیری اشرف، به‌آن پیوست، عاشق آن بود و در ساختن و آباد کردنش شب و روز نمی‌شناخت. او در کسوت یک رزمنده پرشور ارتش آزادی، بارها از اشرف به‌نبرد رفته و شادان و سربلند و پیروز بازگشته بود. او با تمام وجودش به‌اشرف به‌ویژه وقتی به‌عنوان کانون استراتژیک نبرد با رژیم ننگین ولایت قدبرافراشت عشق می‌ورزید. عشقی که در دست نوشته‌هایی که از او به‌یادگار مانده موج می‌زند:
«اشرف هم‌چنان خانه ما و خروج از آن مرز سرخ است و بدون چشمداشت و با اتکا به استراتژی کس نخارد بر تمامی توطئه‌های دشمن فائق می‌آییم و (مرحله تدارک برای سرنگونی) را به مرحله نهایی خواهیم رساند».

اگر‌چه کار بی‌نام و نشان و بی‌چشمداشت ویژگی هر مجاهد خلق است، اما در میان مجاهدین هم کسانی برجسته‌تر از بقیه هستند و ضیا یکی از آنها بود و به همین جهت در سال ۸۶ به‌عنوان یکی از برادران مجاهد شاخص انتخاب و معرفی شد.

او در نامه به خواهر مریم به تاریخ ۸۸/۸/۱ در این باره می‌نویسد:
خواهر مریم: این دومین نامه‌ای است که پس از ابلاغ مسئولیت و لطف و اعتمادی که مجاهدین به من کردند و عنوان شاخص را به من دادند برایتان می‌نویسم… واقعیت این است که ابلاغ این مسئولیت ایدئولوژیک بار سنگینی بر دوش من نهاده…
«… وظیفه ایدئولوژیک خودم می‌دانم که سپاس و قدردانی… بیش از پیش خودم را نسبت به شما به‌خاطر زحمات شبانه‌روزی و بلاوقفه در این کارزار جهانی ۷۲روزه در ۵ قاره جهان ابراز دارم…».

ضیا پورنادر سرانجام در ۱۹فروردین جان بر پیمانش نهاد و در راه دفاع از خاک اشرف پرواز کرده و به‌ جاودانه فروغها پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ فروردین ۱۸, یکشنبه

برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را… -نگاهی کوتاه به زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، شهید مجاهد خلق ناصر سپه پور


مشخصات مجاهد شهید ناصر سیه پور
محل تولد: اروميه
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 47
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390 

”راستی ما برای چه با این رژیم مبارزه می‌کنیم، برای این‌که مردم آزاد باشند، آزادانه لباس بپوشند، آزادانه هر عقیده‌ای خواستند داشته باشند حتی بتوانند بخندند و... ... . آیا این جرم است؟ آیا شما به این می‌گویید تروریسم؟ پس چطور مردم آمریکا برای استقلال آمریکا سلاح به‌دست گرفتند؟ من پیشنهاد می‌کنم یک نماینده از طرف خودتان برای زندگی کوتاه، مدتی به ایران برود و ببیند آیا می‌تواند چند ساعت آن‌جا بماند، اگر شعار شما هم آزادی است، پس چرا ما در لیست تروریستی هستیم. چونکه عاشق آزادی هستیم؟ زنده باد آزادی! ناصر سپه پور“ – از نامه مجاهد شهید ناصر سپه‌پور به وزارت‌خارجه آمریکا

از فرزندان دلیر مردم ارومیه بود. ناصر پس از انقلاب ضدسلطنتی در سال ۵۸ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به هواداری از آن پرداخت. در سال ۶۶ به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوست و با شرکت در یگانهای رزمی به نبرد علیه دیکتاتوری ولایت‌فقیه پرداخت و از جمله در عملیات آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرد.

عشق و کین انقلابی ناصر و تعهد آرمانی‌اش برای جنگیدن با خمینی این دجال خون‌آشام و مظهر شیطان در سطرسطر وصیت نامه‌اش و فراخوانش به هموطنان برای این نبرد مقدس برجسته است:
”من ناصر سپه‌پور فرزند اسماعیل… با آگاهی و اعتقاد عمیق و با تک‌تک سلولهایم و با تمامی وجود به ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران یعنی همان اسلام انقلابی و توحیدی و خطوط سیاسی و استراتژیک آن ایقان و ایمان دارم و با رهبری آن (مسعود و مریم) بیعت می‌کنم که تا آخرین قطره خون و تا آخرین نفس خواهیم جنگید، جنگ انقلابی، جنگ آزادی‌بخش، خواهیم جنگید با خمینی این مظهر شیطان، این دجال خون‌آشام، این ضدبشر تا ریشه‌اش را از تاریخ و میهنمان برکنیم و برخواهیم کند. پیروزی از آن انقلاب و از آن خلق است. ... روز جنگ است، روز جنگ با سفاکترین، ضدبشرترین و ضدتاریخی‌ترین و ضد خداترین موجود روی زمین این خمینی دجال. ای پیرکفتار روز انتقام فرارسیده، انتقام پرستوها، پرستوهای خونین، انتقام لاله‌ها، انتقام بیوه زنها، یتیمان، انتقام هرکس که امیدش را شکستی. پس ای یاران بشتابید به سوی میدان، عجله کنید، ... . آخر در این روزها نمی‌توان نشست. نمی‌توان سکوت کرد. برخیز، درهم شکن این کاخ عنکبوتی را. آن که بدید آن نور را، آن که نوشید از آن چشمه، آن که چنگ زد به عروه‌الوثقی دیگر پروانه خواهد شد“.

و این چنین بود که ناصر سپه‌پور پروانه‌وار در جمع پروانه‌های آزادی ایران چرخید و چرخید و سرانجام با دفاع جانانه‌اش از شهر اشرف، راه آزادی ایران را برای نسلهای جدید هر چه بیشتر شاخص گذاری کرد.

او جنگید و بخاک افتاد تا هم‌چنان که خودش نوشت:
«مردم آزاد باشند، آزادانه لباس بپوشند، آزادانه هر عقیده‌ای خواستند داشته باشند حتی بتوانند بخندند»
پس در ایرانی که فردا آزاد خواهد بود، و در لبخند همان مردمانی که آزادانه زندگی خواهند کرد، مجاهد شهید ناصر سپه‌پور هم زنده خواهد بود.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

فرازهایی از زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، شهید مجاهد خلق مهدی برزگر


مشخصات مجاهد شهید مهدی برزگر
محل تولد: همدان
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 45
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

تاریخ پیوستن به ارتش آزادی‌بخش: ۱۳۶۶

«مجاهد بدهکار، حیات جاودان ایدئولوژیکی خواهد داشت و من نیازمند همین هستم». - از تعهد نامه دست‌نوشته مجاهد شهید مهدی برزگر

نیاز به مبارزه، نیاز به فدا و تلاش برای مردم و آزادی، ویژگی بارز مجاهد خلق، مهدی برزگر بود. نیازی که او را از نوجوانی به مبارزه کشاند، و بارها مشکلات راهش را با همین نیاز از پیش پا برداشت.

قلب سبز گل سرخ
با صدایی
- خونین
در شب باغ
- سرود:
' از شب زرد زمستان
- تا سحر
- سحر سرخ بهار -
فاصله:
- فریاد است.
تا گل سرخ شدن
- راهی نیست،
می‌توانی
- گل سرخی
- باشی.

زندگینامه‌اش را این‌گونه قلم زده است: «در زمستان سال ۱۳۴۵ در شهر همدان در کوی مصلا در یک خانواده ضعیف به دنیا آمدم. تحصیلات خودم را در سال۵۲ شروع کردم و در همان سال پدر خود را از دست دادم و سرپرستی‌ام را برادر بزرگترم به‌عهده گرفت».
هنوز سیزده سالش تمام نشده بود که وارد میدان مبارزه و تظاهرات ضد شاه شد و پس از سرنگونی شاه با سازمان مجاهدین آشنا شد.
«ابتدا با زندگینامه‌های شهدا و بعد نشریه و کتابهای مختلف، بعد از چند ماه دیگر وارد انجمن دانش‌آموزان مسلمان همدان شدم».

مهدی، این هوادار پرشور مجاهدین، بی‌باکانه به افشای نقض آزادیها توسط خمینی و توسل به چماقداری برای سرکوب آزادیهای مردم، می‌پرداخت. او به علت همین افشاگریها پیاپی دستگیر می‌شد، اما هربار دوباره تلاشهایش را شروع می‌کرد.

«کارها و فعالیتهایم را هم‌چنان ادامه می‌دادم تا این‌که در ۲۲خرداد دستگیر شدم… بعد از آزاد شدن ۵روز بعد یعنی در ۲۷خرداد دوباره دستگیر شدم که به مدت یکسال در زندان بودم.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید

مهدی پس از آزادی در تیر۶۱، با تشکیل هسته‌های مقاومت در داخل شهر به فعالیتهایش ادامه داد و در اسفند همان سال مجدداً دستگیر شد و بیش از ۴سال در شرایط سخت در زندان بود.

«فروردین ۶۶رفتم دنبال بچه‌ها برای وصل شدن اما هر جا رفتم موفق نشدم تا این‌که با چند تا از بچه‌ها تصمیم گرفتیم که از طریق سربازی این کار را بکنیم».

و بالاخره میلیشیای دلیر مجاهد خلق، از قفس هیولای ارتجاع پرید و در کسوت رزمنده ارتش آزادی‌بخش، مبارزه برای رهایی مردمش را آغاز کرد.
مهدی حالا به یکی از رزمندگان و افسران استوار ارتش آزادی تبدیل شده بود که سالها با یاری، پرچم مقاومت را افراشته نگاه داشتند. و سرانجام، همه این نقدینه، در برج شرف، اشرف گرد آمد. و آنها بهای پایداری آن را پرداختند.

«بعد از فهم قدر و تولد اشرف در یک مدار تکاملی دیگر در مسیر مبارزه برای سرنگونی رژیم پلید آخوندی به‌عنوان یک مجاهد خلق با اشراف به همه الزامات سیاسی، خطی استراتژیک عهد و پیمانم را با رهبری‌ام برادر مسعود و خواهر مریم تجدید می‌کنم که به‌عنوان یک سرباز، آجر سفتی در این بنای استراتژیک برای تحقق مرحله به مرحله‌این مبارزه با شکوه باشم».
سرانجام مهدی برزگر، در دفاع از کانون شعله‌ور آزادی، به مصاف مزدوران شتافت و با دست خالی در نبردی نابرابر درسهای جدیدی به دشمن داد. او رفت و آموخت که می‌توان با دستان خالی علیه شکنجه و بیداد ایستاد و جلاد را شکست. عزم جزمش در تک‌تک همرزمانش، و در روح و روان تمامی فرزندان آگاه ایران، استوار خواهد ماند. تا روز پیروزی بزرگ ملت ایران.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ فروردین ۱۷, شنبه

مهربان، مصمم، خاکی و بی‌آلایش - فرازهایی از زندگی جاودانه‌فروغ اشرف، مجاهد قهرمان مرضیه پورنقی


مشخصات مجاهد شهید مرضیه پورنقی
محل تولد: ملاير
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 48
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1390

”با بیشترین آگاهی و در سلامت جسم و جان انتخاب کردم که یک اشرفی باشم و چون مجاهدان عاشورا با ایمان به حقیقت راه مقاومت شهادت را پذیرا شوم. ذلت را هرگز نمی‌پذیرم. پس باید از همه چیز گذشت تا بتوان برای ریشه‌کن کردن این ظالمترین رژیم بنیادگرا مبارزه کرد“.

برای پای گذاشتن در راه هیچ‌گاه دیر نیست. و برای اشرفی شدن، مرضیه، مرضیه بی‌آلایش و مهربان و مصمم، دوسال پیش انتخاب کرد که برای به دست آوردن گوهر آزادی، به اشرف بپیوندد.

او البته در سالهای آغازین پس از انقلاب ضدسلطنتی، هوادار مجاهدین در ملایر بود. و به همین جرم، که بالاترین جرم از نظر خمینی بود، در حالی که نوجوانی ۱۸ساله بود، به‌زندان افتاد و از سال ۶۲ تا ۶۴ در ملایر در بند بود. او پس از آزادی به تحصیل در دانشگاه پرداخت. او لیسانسیه پژوهشگری در علوم اجتماعی بود. اما آن آتش نهفته آزادیخواهی و ستم ستیزی که در سینه‌اش جای داشت، سرانجام شعله‌ور شد و او را به اشرف کشاند.

مرضیه درسال۸۶ به اشرف سفر کرد، اما در بازگشت در تهران دستگیر شد، در برگه بازجویی‌اش به جای اطلاعاتی که رژیم از او می‌خواست، از صداقت و پاکبازی و از جان گذشتگی‌اشرفیان نوشت و بازجوها را به حیرت واداشت. مرضیه بالاخره با وثیقه ۸۶میلیون تومانی آزاد شد، اما بیدرنگ و بی‌صبرانه درخرداد ۸۷ بسوی اشرف شتافت تا هم‌چون قطره‌یی به دریا بپیوندند و اشرفی شود.
مرضیه قهرمان سرانجام در ۱۹فروردین۹۰ جانانه به‌دفاع از اشرف این برج و باروی مقاومت و آزادی مردم ایران برخاست و در همین راه هدف تیر مزدوران خونریز قرار گرفت و مظلومانه به‌شهادت رسید.

خون مرضیه بی‌شک افشاگر یزیدیان زمانه از تهران تا عراق است، آنها که با شقاوتی بی‌نظیر به زنان شلیک کردند و این مجاهدان بی‌سلاح و بی‌دفاع را به خاک افکندند.
سلام بر مرضیه روزی که انتخاب کرد، روزی که برخاست، روزی که به‌شهادت رسید و روزی که دوباره سرفراز به‌پا خواهد خاست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

گرامی باد یاد و خاطره بهارآوران مروارید، علی محمد صفری


مشخصات مجاهد شهید علی محمد صفری
محل تولد: ايلام
تحصیلات: متوسطه
سن: 21
محل شهادت: عراق
تاریخ شهادت: 1370

مجاهد شهید علی محمد صفری در عملیات تدافعی مروارید در عراق به شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید