۱۳۹۸ بهمن ۱۱, جمعه

مجاهدشهید فخری غلامی


مشخصات مجاهدشهید فخری (زیبا) غلامی
محل تولد: كرمانشاه
شغل: كارمند وزارت دادگسترى
سن: ۲۸
محل شهادت: همدان
زمان شهادت: ۱۳۶۱

مجاهدی شجاع و با صلابت و پرتوان و خستگی ناپذیر
مجاهد شهید فخری(زیبا) غلامی یکی از یلان کرمانشاهی بود که در یک درگیری خیابانی به شدت مجروح و سپس دستگیر شد. او بعد از مدتی اسارت در زندانهای همدان و کرمانشاه و تحمل شکنجه‌های مختلف در سال۶۱ توسط دژخیمان رژیم خمینی در زندان همدان به شهادت رسید.
فخری نمونه ای از شیرزنان قهرمان مجاهد خلق است که حامل ارزشهای والای انسانی و مجاهدی بی نظیر بود. به رغم گذشت بیش از سی سال از شهادتش، صلابت، استواری، شجاعت و خستگی ناپذیری او در نبرد با دژخیمان حاکم همچون جواهری گرانبها می درخشد و یاد او همیشه همراهمان است.
فخری بسیار خلاق و بی باک بود. بسیاری از سنتهای ارتجاعی و کهنه را زیر پا گذاشت و با روحی سرکش و مسئول مسیر سختی را در نبرد با ارتجاع سیاه خمینی آغاز کرد و با سرفرازی و پرداخت خون پاکش آن را به سرانجامی قهرمانانه و پندآموز رساند.
فخری از دانشجویان دانشگاه رازی و از کارمندان دادگستری کرمانشاه بود. او در رژیم سابق دوره سپاهی دانش را در روستاهای مختلف کرمانشاه گذرانده بود. برای همین با اقشار مختلف جامعه از روستایی تا کارمند و دانشجو و… در ارتباط بود. دردها و مشکلات همه آنها را درد خود می دانست و برای درمان این دردها خود را مسئول و پاسخگو به وجدان خود و جامعه و تاریخ میهنش می دانست.
فخری در کشاکش انقلاب ۱۳۵۷ به قیام پیوست و در تظاهرات و قیام مردمی شرکتی فعال داشت. بعد از آن مسیر زندگیش عوض شد. فخری از سال ۵۸ با مجاهدین آشنا شد. او در انجمن جوانان مسلمان کرمانشاه بسیار اکتیو وفعال بود. در فروش نشریه مجاهد همراه تیم های مختلف در گوشه و کنار شهر شرکت می کرد و در تبلیغ افکار و آرمان مجاهدین سر از پا نمی شناخت.
با توجه به شناختی که از روستاهای اطراف کرمانشاه داشت به روستاها می رفت و مردم و روستائیان را نسبت به مجاهدین و آرمانشان آگاه می کرد. 
فخری غلامی در کاندیداتوری ریاست جمهوری برادر مجاهد مسعود رجوی در سال۵۸ شب و روز نداشت و تمام انرژی و توانش را به کار می گرفت و بسیار پرشور و پرتوان به کارهای تبلیغاتی پرداخت.
او سرشار از انرژی بود، هرگز در چهره‌اش آثار خستگی دیده نمی شد. در برنامه‌ریزی روزانه‌اش هر روز به چند روستا می رفت و برای روز بعد تعداد مراجعاتش به روستاها را اضافه می‌کرد.
فخری با مردم روستا خیلی خوش برخورد و ساده و بی‌آلایش بود. غذاهای ساده می‌خورد و می‌گفت دیگر نمی‌توانم مثل قبل در رفاه زندگی کنم. برای همین مردم و بخصوص زنان روستا از دیدن او بسیار خوشحال می‌شدند. او به سادگی دوشادوش آنها ساعتها در مزرعه کار می‌کرد و محصولات کشتزارها را درو می‌ کرد. او می‌گفت مگر می‌شود درد دهقان را فهمید بدون این که خودت با آنها کار نکنی و دستهایت مثل آنها پینه نبندد؟
فخری دختران روستا را تشویق به درس خواندن و سوادآموزی می‌کرد و دنبال این بود که برای بیسوادان کلاس بگذارد تا حداقل سواد خواندن و نوشتن را داشته باشند.
فخری به همراه تعدادی از میلیشیاها و سایر هواداران مجاهدین در کرمانشاه کمیته‌هایی به اسم کمیته جوانان تشکیل داده بودند که خاص مجاهدین نبود و از هر قشر و طبقه‌ای داوطلبانه برای کمک به مردم در آن حضور داشتند. آنها در این کمیته‌ها مشکلات و مسائل مردم را در حد توانشان بررسی و حل می کردند. مثلا برای زنانی که مسن بودند خریدهایشان را انجام داده و نمی‌گذاشتند که در صف معطل بمانند. یا به دانش آموزانی که درسشان ضعیف بود کمک می‌کردند. عیادت از بیماران، انجام برخی کارهای سنگین مثل جابجایی بار و…، کمکهای امدادی و هرگونه کمک در رسته های مختلف پشتیبانی که در توان نفرات کمیته بود برای مردم محلی انجام داده می شد.
او پای صحبت زنان می‌نشست و به مشکلات آنها با حوصله و دقت و با محبت زیاد گوش میداد و دنبال راه حل برای آنها می گشت.
او در این آرزوها بود که ایام سیاه حاکمیت خمینی شروع شد و جنایتهای آخوندهای مرتجع در حق مردم بهار انقلاب را به زمستانی سیاه و سرد و تلخ تبدیل کرد.
سایه مرگ بر ایران به خصوص بر کردستان محروم و مظلوم سایه افکند. به جای آزادی، مرگ و محرومیت و جنگ و ویرانی به سرعت درب خانه های مردم بی پناه را کوبید.
فخری در آن شرایط در حالیکه بسیار نگران بود می گفت: «احساس خطر میکنم. مسیری که این رژیم میرود، مسیری ضدخلقی است».
با کشتار مردم کردستان توسط رژیم خمینی، فخری قهرمان، بلافاصله به یاری آنها شتافت و به کردستان رفت و در حد توانش به مردم کمک کرد.
از سوی دیگر او به دلیل اینکه کارمند دادگستری کرمانشاه بود شاهد خیلی از صحنه های جنایات و دجالگری های پاسداران علیه مردم بود. از جمله دیده بود که چگونه جنازه های مردم را به دادگستری می آوردند. شاهد بود که مزدوران خمینی به کشته شدگان شلوار کردی روی لباسهایشان می پوشاندند.
فخری با نگرانی و ناراحتی و افسوس زیاد می گفت: «به تن جنازه هایی که شلوار لی پوشیده بودند شلوار کردی پوشاندند تا چنین وانمود کنند که اینها که کشته شدند کرد بودند. انگار کشتن مردم کردستان اشکال نداشته و قانونی است».
پاسداران جهل و جنایت به خیال خام خود می خواستند با تعویض لباس بر جنایاتشان سرپوش گذاشته یا دجالانه آنرا توجیه کنند.
هر بار فخری با تاسف زیاد این صحنه‌ها را بازگو میکرد و از کشتار مردم بی گناه بسیار نگران و مضطرب بود.
او با شم انقلابی که داشت خطر ارتجاع زیر پرده دین را حس می کرد.
دو سال فاز سیاسی در فعالیت و تلاش شبانه روزی گذشت و برای فخری قهرمان دوران سخت تری آغاز شد.

بی خانمانی، ولی جنگنده‌تر از قبل

فخری بعد از ۳۰خرداد۶۰ به دلیل ضربه‌ای که نیروهای سازمان مجاهدین در تشکیلات کرمانشاه متحمل شده بودند، ارتباطاتش قطع شد. روزها به سختی بر او می‌گذشت. شب و روز دنبال وصل شدن بود.
فحری غلامی ایستاده و نشسته در پاییز۶۰ در یکی از خیابان های کرمانشاه در حال شعارنویسی علیه رژیم بود که توسط پاسداران شناسایی شد. او از آن محیط دور شده و خودش را به یک خانه رساند. اهالی خانه وقتی متوجه شدند او مجاهد است به گرمی در خانه‌شان را بر روی او باز کرده و به او پناه دادند.
ولی او سر باز ایستادن نداشت و روز بعد مجدداً‌ فعالیتش را با شدت و شور بیشتری آغاز کرد.
او به دلیل شناخته شدگی محل ثابتی نداشت و مستمر از این خانه به خانه دیگر جابجا می شد ولی از فعالیتهایش دست نمی کشید و مستمر در جوش و خروش بود.
مدت کمی بعد در همان پاییز۶۰ بار دیگر در خیابان مورد شناسایی قرار گرفت. اما با مهارت توانست صحنه را بچرخاند و پاسداران را سر کار گذاشته و خودش را از حلقه تنگ محاصره مزدوران سپاه و کمیته بیرون کشیده و از آن محیط خارج شد.
بگیر وببندها از یک سو و شلاق و دار و درفش و شکنجه از سوی دیگر به شدت جریان داشت. فخری در همان ایام تقریبا شبی چند ساعت بی وقفه و خستگی‌ناپذیر و با شور و شوقی زیاد تمامی مطالب سازمان را از رادیو مجاهد می‌گرفت. آنها را روی کاغذ پوستی بازنویسی کرده و سپس آنها را توزیع و پخش می کرد.
اوایل زمستان۶۰ هنگامی که در یک ماموریت در قم به سر می‌برد در مسافرخانه مجددأ مورد شناسایی قرار گرفت. پاسداران به محل استقرار او ریختند. او از یک فرصت پیش آمده استفاده کرد و خودش را پنهان کرد. 
بعد از این صحنه فخری خودش را از این محل که دیگر آلوده و سرخ محسوب می شد خارج کرده و شبانه به شهر دیگری رفت. بعد از دو روز که در خانه یکی از آشنایانش به سر برد به همدان رفت و در آنجا با نیروهای سازمان فعالیتهایش را از سر گرفت.
در یکی از فعالیتهایش وقتی سر قرار رفته بود توسط خائنی محل قرار او لو رفته و در محاصره گله پاسداران قرار گرفت.
فخری برای شکستن محاصره، قصد داشت از سلاحی که به همراه داشت استفاده کند، ولی مزدوران به دست او شلیک کردند و سلاح از دستش افتاد. پاسداران گلوله دیگری به او شلیک می کنند که به پایش اصابت می کند. وقتی مزدوران بالای سر او رسیدند به صورتش هم شلیک کردند. تیر به چانه او اصابت کرده و به شدت زخمی شد.
فخری قهرمان، با تنی مجروح اما عزمی استوار توسط پاسداران به زندان همدان منتقل شد.

فصلی دیگر از شهامت و شجاعت و ایستادگی
فخری در زندان و زیر شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان خمینی مسیر تسلیم‌ناپذیری را طی کرد و به دیگران هم بسا درسها آموخت.
وقتی به او گفتند یا اعدام یا مصاحبه او قاطعانه گفت: «اعدامم کنید من از آرمانم کوتاه نمی‌آیم».
پاسداران که در مقابل او به عجز افتاده بودند او را برای مدتی از زندان همدان به زندان کرمانشاه منتقل کردند تا شاید بتوانند از طریق آشنایان و دوستانش، خدشه‌ای بر اراده آهنین و ایمان استوارش وارد آورند.
اما فخری قاطعانه نقشه جلادان را بر هم زد و داغ دادن اطلاعات را بر دل کثیف آنها گذاشت.
او هنگام مواجه با دیگر مجاهدان اسیر به دژخیمان شکنجه‌گر گفته بود: «من این افراد را نمی‌شناسم و خودم همه کارها را می‌کردم»
به این ترتیب فخری قهرمان خطر را از روی تعدادی از یاران مجاهدش برداشت.
به رغم فشارها و شکنجه‌های زندان، او در آخرین ماه رمضان زندگیش، روزه‌هایش را گرفت.
نهایتاً مجاهد قهرمان فخری غلامی در سال۱۳۶۲ در زندان همدان بعد از تحمل شکنجه‌های وحشیانه سربه‌دار شد و جانانه به عهد و آرمانش وفا نمود.
خانواده توانستند پیکر این شهید قهرمان را از رژیم تحویل بگیرند و او را طبق وصیت خودش در روستای چقاگنوژ (از بخش کوزران) تشییع کنند.
فخری در وصیت‌نامه‌ی خود نوشته بود: «یک ماه روزه و نماز قرضی دارم که بعد از شهادتم برایم ادا شود».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهيد رضا امینی


مشخصات مجاهد شهيد رضا امینی

محل تولد: سنقر 
سن: ۲۸
محل شهادت: تهران
نحوه شهادت: اعدام 
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

رضا امینی سال۱۳۶۰ دستگیر شد در آن هنگام دانش‌آموز بود. او به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق ايران، تا سال۱۳۶۷در زندان ديزل آباد كرمانشاه زندانی بود. او از میلیشیاهای پرشور سازمان در سنقر بود. معصومه و مهدی امینی دختر عمو و پسر عموی او نيز از ديگر شهدای سازمان مجاهدین هستند. 

متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس، خاطره و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۸ بهمن ۱۰, پنجشنبه

مجاهد شهید محمد حاتمی


مشخصات مجاهد شهید محمد حاتمی
محل تولد: ایلام
سن:۳۱
تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
محل شهادت: كرمانشاه

محمد حاتمی، سازمان مجاهدین را در آستانه قیام سال۵۷ شناخت. دو برادر مجاهدش توسط رژیم خمینی اعدام شدند و مادرش پس از شنیدن خبر اعدام فرزندانش، بر اثر سكته قلبی جان باخت.
محمد، تا ۳۰خرداد سال۶۰ در صف هواداران مجاهدین بود و در تظاهرات در دفاع از مجاهدین شركت می كرد.
پس از ۳۰خرداد دستگیر شد. در زندان، مشاهده جنایتهای رژیم ضدبشری خمینی از یك سو و مقاومت سترگ قهرمانان مجاهد از سوی دیگر، عزم او را در ادامه مبارزه جزمتر كرد.
چند ماه پس از آزادی از زندان، به اتفاق تعدادی دیگر از هواداران یك هسته مقاومت تشكیل داد. كار این هسته، فعالیتهای تبلیغی در حمایت از مجاهدین و جمع آوری كمكهای مالی بود. سال۶۱ مجدداً دستگیر شد و سه سال در زندانهای خمینی مقاومت كرد.
محمد، پس از رهایی از زندان برای وصل ارتباط با سازمان بسیار تلاش كرد. این تلاشها سرانجام به ثمر رسید و او در مرداد سال۶۶ خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش رساند.
او پس از ورود به ارتش آزادیبخش در یكانهای رزمی سازماندهی شد و به فراگیری آموزشهای نظامی و رزمی پرداخت. صداقت، خضوع و انعطاف پذیری همراه با تلاش و خستگی ناپذیری، از ویژگیهای برجسته این مجاهد خلق بود.
او در دو عملیات بزرگ آفتاب و چلچراغ شركت كرد و شجاعانه جنگید. سرانجام محمد قهرمان با قلبی سرشار از عشق به خدا و خلق قدم به میدان نبرد در حماسه كبیر فروغ جاویدان گذاشت. همراه با یاران مجاهدش قهرمانانه جنگید و سرفرازانه در خاك میهن به شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید جعفر یارمحمدی


مشخصات مجاهد شهید جعفر یارمحمدی
محل تولد: ایلام
تحصيل: دیپلم
سن: ۲۳
محل شهادت: بابل
زمان شهادت: ۱۳۶۲

متاسفانه از اين شهيد قهرمان عکس، خاطره و زندگینامه نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۵, شنبه

مجاهد شهید عزیز نجفی زارع


مشخصات مجاهد شهید عزیز نجفی زارع
محل تولد: اردبيل
سن: ۳۶
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

عزیز نجفی‌زارع سال۱۳۳۱ در اردبیل متولد شد. تحصیلات خود را تا لیسانس کشاورزی ادامه داد. در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین آشنا شد. از سال۵۷ فعالیت خود را در صفوف هواداران سازمان شروع کرد. او به‌مدت ۳سال در انجمن جوانان مسلمان (هوادار مجاهدین) در اردبیل فعالیت کرد. عزیز در سال۵۸،‌یکی از کاندیداهای مجاهدین برای شرکت در اولین انتخابات مجلس پس از انقلاب بود. پس از ۳۰خرداد۶۰ و شروع مبارزهٌ مسلحانه به فعالیت خود ادامه داد. در سال۶۱ به خارج کشور رفت و در اسپانیا در ارتباط با انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین به فعالیت پرداخت. سپس تقاضای پیوستن به ارتش آزادیبخش را نمود و در اوایل سال۶۷ به منطقه اعزام شد. پس از فراگیری آموزشهای رزمی آمادهٌ میدان رزم و نبرد گردید. مجاهد خلق عزیز نجفی در عملیات فروغ جاویدان مسئولیت مهمات‌رسانی به یکی از یکانهای رزمی را به‌عهده داشت. یکی از همرزمانش نوشت: «حین انجام مأموریت، عزیز نجفی و همرزمانش در نزدیکی کارخانهٌ قند شهر اسلام‌آباد با نیروهای رژیم درگیر شدند. نبرد سنگینی درگرفت و کار به جنگ تن‌به‌تن کشید. عزیز موفق شد بسیاری از مزدوران دشمن را از پای درآورد. او در این عملیات در کنار همرزم دیگرش قهرمانانه به‌شهادت رسید و خون پاکش را فدیه‌ی راه آزادی کرد».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ بهمن ۴, جمعه

۱۳۹۸ دی ۳۰, دوشنبه

مجاهد شهید عظمت فتحعلیپور


مشخصات مجاهد شهید عظمت (شهین) فتحعلیپور
محل تولد: زنجان
سن: ۲۳
محل شهادت: آمل
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰
هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات، زندگینامه، خاطره خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۷, جمعه

مجاهد شهید علی احمد ویسی



مشخصات مجاهد شهید علی احمد ویسی
محل تولد: ايلام
شغل: ديپلم
سن: ۲۱
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

«به‌نام خداوند بخشندهٌ مهربان این‌جانب پاسدار وظیفه علی‌احمد ویسی قبل از خدمت سربازی دانش‌آموز بوده و در شهریور سال۶۵ دیپلم را گرفتم. در سپاه ناحیهٌ ایلام از ۲۵مرداد۶۶ بعد از دو ماه آموزش مشغول خدمت بودم و در روز ۲۹خرداد۶۷ به اسارت رزمندگان مجاهد خلق درآمدم و از آن‌جا که سپاه خمینی و آخوندهای جلاد وی آن‌همه دروغ در گوش ما خوانده بودند، ما رفتار برادران رزمندهٌ مجاهد را ضد آن حرفهایی که آخوندها گفتند، یافتیم و از همان برخورد، هدف این برادران که آزادی خلق قهرمان ایران از چنگال این دژخیمان خمینی هست و برخورد انسان‌دوستانهٌ شماها دل ما را نسبت به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوند داده است. لذا از برادران مجاهد تقاضای پیوستن به این ارتش را داریم که امیدواریم بپذیرند تا ما هم بتوانیم گامی جهت آزادی خلق ایران بگذاریم…».علی‌احمد که بر اثر آگاهی هرچه بیشتر نسبت به فریبکاری و جنایتهای رژیم و پس از آشنایی با هدفهای مجاهدین مصمم به نبرد با این رژیم ضدبشری شده بود، بعد از ورود به ارتش آزادیبخش، در یکانهای رزمی سازماندهی شد و چندی بعد در عملیات فروغ جاویدان، طی رزمی جانانه به‌شهادت رسید و افتخار و سربلندی ابدی را نصیب خود ساخت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید محمد فریق معازی


مشخصات مجاهد شهید محمدفریق معازی
محل تولد: پاوه
سن: ۳۱
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

مجاهد شهید محمد فریق‌معاذی سال۱۳۳۶ در شهر پاوه متولد شد. او از چهره‌های محبوب مردم پاوه بود که در راه‌اندازی تظاهرات و اعتصابات علیه رژیم شاه نقش فعالی داشت. در آبان۵۷ در درگیری با عناصر چماقدار ساواک مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. پس از انقلاب، در قسمتهای مختلف تشکیلات مجاهدین در کرمانشاه کار می‌کرد. پس از ۳۰خرداد سال۶۰ مسئول تهیهٌ تدارکات نظامی برای تشکیلات پاوه، کرمانشاه، سنندج و همدان بود. سال۶۳ به منطقه رفت و مسئولیتهای مختلفی را به‌عهده گرفت. پس از تشکیل ارتش آزادیبخش در چندین رشته عملیات شرکت کرد. در عملیات فروغ جاویدان مسئولیتش مهمات‌رسانی به یکی از محورهای عملیاتی بود. به نقل از یکی از همرزمانش خستگی‌ناپذیر کار می‌کرد و با تمام قوا تلاش می‌کرد در اسرع وقت به رزمندگان مهمات برساند. سرانجام در روز ۶مرداد در حین انجام مأموریت انقلابیش به‌شهادت رسید. او که به گفتهٌ خودش «همانند همهٌ مجاهدین با آگاهی کامل و در ادامهٌ راه دهها هزار شهید مجاهد» قدم در این راه گذاشته بود، در اوج شرف و افتخار چهره در خون کشید و به کهکشان جاودانه‌فروغهای آزادی پیوست.
«… قصد دارم با تمام وجود در جنگ کبیر آزادیبخش شرکت کنم چرا که با قطعیت می‌گویم که راه نجات خلق و انقلاب از دست خمینی ضدبشر و راه رسیدن به صلح و آزادی از جنگ کبیر آزادیبخش و به‌دست ارتش آزادیبخش به فرماندهی مسعود و مریم می‌گذرد…».وصیت‌نامه ـ ۴فروردین۶۷

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۵, چهارشنبه

مجاهد شهید کاظم زینالی


مشخصات مجاهد شهید کاظم زینالی 
محل تولد: تبریز
شغل: معلم
سن: ۲۷
محل شهادت: لنگرود
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳

کاظم زینالی در سال ۱۳۳۶درتبریزمتولد شد. تحصیلات متوسطه را در شهرخودش به اتمام رساند. در سال ۱۳۵۶برای دوره سربازی وارد سپاه دانش شد و به روستاهای لنگرود فرستاده شد. درمدت یک سال درسپاه دانش، به‌عنوان معلم در روستاها‌ی لنگرود تدریس کرد.
قبل ازدوره سپاهی دانش، از طریق مطالعه کتابهای صمد بهرنگی، کمی با دنیای سیاست آشناشد، به‌خصوص با داستان ماهی سیاه کوچولو. در آشنایی با مجاهد شهید حسن نیک‌فر، که مسؤل مخابرات لنگرود بود به کانونهای کتاب وارد شد. با شروع تظاهرات ضدسلطنتی به‌طور فعالی وارد تظاهرات شد.
دراین مدت با جوانان زیادی ازلنگرود آشنا شد و این پیوندش را با مردم آنجا بیشتر کرد. دوران یکساله سپاهی دانش او به پایان رسید، کاظم دیگر به‌طور کامل در فعالیتهای ضد حکومت شاه شرکت می‌کرد. با علاقه‌ای که به مردم لنگرود پیدا کرد، در این شهر ماندگار شد. به‌رغم درخواست خانواده‌اش برا‌ی برگشت به شهرش، او قبول نکرد و در همانجا ساکن شد. کاظم می‌گفت: من پیوند خاصی با مردم این‌جا پیدا کردم و اصلاً احساس غربت نمی‌کنم.
کاظم پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، به مجاهدین پیوست. به جنبش ملی مجاهدین مراجعه میکرد و مقدارزیادی نشریه مجاهد می‌گرفت و به روستاهایی که آنجا معلم بود می‌برد. به این ترتیب در آگاهی بخشیدن به مردم از وضعیت سیاسی جامعه و نقش نیروهای انقلابی درمبارزه با رژیم نقش زیادی داشت.
در تبلیغات انتخاباتی کاندید مجاهدین، بسیار فعال بود. درسطح شهر، به‌دلیل این‌که جوان غیربومی بود و تصمیم گرفت بعد ازپایان سربازی در شهرلنگرود بماند، شناخته شده بود. حمایتش از مجاهدین، او را بیشتر به مردم شناساند. از سال ۵۹، که سرکوب توسط رژیم گسترده‌تر شد، کاظم کمتر در شهرعلنی می‌شد، اما به فعالیت‌هایش ادامه میداد.
تا این‌که در یکی از ترددات، کاظم دستگیرشد و به زندان لنگرود منتقل شد. ازآن‌زمان او به‌دلیل این‌که فردی شناخته شده بود، بسیارمورد شکنجه واقع شد. اما در اردیبهشت۶۳ صحنه امتحان وفاداری به آرمان آزادی فرا رسید. پاسداران جنایتکار و دادستانی رژیم، ساعت ۱۰ صبح حوالی میدان اصلی شهر را بستند. چند طناب دار از ماشین بیرون کشیدند. 
درحالی که عربده جنگ جنگ تا فتح کربلا از تمام دستگاههای تبلیغاتی رژیم سرداده می‌شد، تصمیم گرفتند که زهر چشمی از مردم بگیرند. پاسداران و دیگر دژخیمان، سه تیرک اعدام را آماده کردند. سه زندانی را چشم بسته از ماشین خارج کردند. اطراف محل اعدام را محاصره کرده و سه زندانی مقاوم را به طرف طناب دار بردند. لحظاتی دیگر، سه مجاهدی که با مقاومت خود، پاسداران آدمکش را به ستوه آورده بودند را با طناب دارحلق آویز کردند.
این تلاشی بود که عنصر مقاومت و پایداری در جوانان و دیگر زندانیان سیاسی را نابود کنند. آیا آن کس که تا آخرین لحظه مقاومت کرد و به‌خاطر آرمانش جان خود را فدا نمود نابودشدنی بود؟!. به این ترتیب کاظم زینالی به همراه دوتن دیگراز هواداران فعال مجاهدین، هرمزعزیزی، علی شعبانی در ۹اردیبهشت۶۳ درشهر لنگرود سربه‌دارشدند. 

خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

متاسفانه از اين شهيد قهرمان، اطلاعاتى نداريم بنابراين از هموطنانى كه اين قهرمان خلق را می‌شناسند درخواست داريم اطلاعات خود را به آدرس aida.nikjo@gmail.com براى ما ارسال كنند

مریم رجوی: راستی اگر این مجاهدین و مبارزین به نام آزادی سینه سپر نمی‌کردند، و اگر مسعود رجوی ارتجاع سیاه آخوندی را به مصاف نمی‌خواند، چه نامی از ایران و ایرانی بر جا می‌ماند؟

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۴, سه‌شنبه

مجاهد شهید فیلیپ یوسفیه


مشخصات مجاهد شهید فیلیپ یوسفیه 
محل تولد: اروميه
شغل: ديپلم
سن: ۳۳
محل شهادت: -
تاریخ شهادت: ۱۳۷۶
مجاهد شهید فیلیپ یوسفیه در سال۱۳۴۲ در ارومیه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر ادامه داد و در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل شد. تا سال۱۳۶۴که ناگزیر به رفتن به جبهه‌های جنگ ضد میهنی آخوندها شد هیچ‌گونه گرایش سیاسی نداشت. پس از مدتی او به اسارت در آمد و در ارودگاه اسیران بود که با مجاهدین آشنا شد. همان‌جا بود که تصمیم گرفت به مجاهدین بپیوندد و به قول خودش: «لزوم مقاومت و ایستادگی در‌مقابل رژیم پلید آخوندی را لمس کردم و فهمیدم که دیگر نباید بی‌تفاوت باقی بمانم» براساس این شناخت بود که بالاخره در تقاضانامه پیوستنش به ارتش آزادیبخش نوشت: «اینجانب فیلیپ یوسفیه، فرزند سامسون، خواستار پیوستن آزادانه و مختارانه به مجاهدین هستم. این حق مسلم من است که در پاسخ به ندای وجدان برای آزادسازی مردم و میهنم از دست رژیم خمینی به مجاهدین بپیوندم». فیلیپ از این پس با مجاهدین از نزدیک آشنا شد و روز به روز به آنها نزدیکتر و نزدیکتر شد. او شیفته انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین بود و در نامه‌یی به فرمانده خودش در این باره نوشته است: «بار‌دیگر خواهر مریم واقعیتها را باز‌گفت. آن‌چه را در درونم وجود داشت، به من نشان داد. با هشیاری کامل نوار صحبتهای خواهر مریم را گوش می‌دادم. احساس می‌کردم تشنه‌ام. این عطش مرا هوشیارتر می‌کرد. حرفهای خواهر مریم، خُرد‌خُرد در ذهنم جای می‌گرفت. انگار چشمهایم به‌چیز جدیدی افتاده و خیره شده است. خواهر مریم همه‌اش از فدا و صداقت می‌گفت. خصوصاً بر صداقت بسیار تکیه داشت و از ما می‌خواست که صادق باشیم. فیلیپ می‌گفت که خیلی کارها دارم که باید انجام بدهم، باید حق مجاهدین را ادا کنم» سرانجام فیلیپ شجاع و صادق به عهد خود با خدا وفا کرد و در روز ۱۱آبان۷۶ پس از یک رزم جانانه در خاک میهن با دشمن ضدبشری به شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۲, یکشنبه

مجاهد شهید عسگر مجردی

مشخصات مجاهد شهید عسگر مجردی 
محل تولد: اردبیل
شغل: ديپلم
سن: ۲۷
محل شهادت: اردبیل
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷.۵.۲۱

 مجاهد شهید عسگر مجردی در سال۱۳۴۰ در پارس‌آباد اردبیل متولد شد.
در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال۶۷ سربه‌دار شد.
مریم رجوی: چشم‌هایشان را بستند، چون برق نگاهشان و اطمینان به راهشان دشمن را می‌ترساند و می‌لرزاند.
همه ما در قلبمان احساسی عمیق نسبت به تک‌تک این شهیدان والامقام داریم.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

مجاهد شهید حجت‌الله فتح‌اللهی


مشخصات مجاهد شهید حجت‌الله فتح‌اللهی 
محل تولد: ايلام
شغل: ديپلم
سن: ۲۷
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

حجت‌الله فتح‌اللهی سال۱۳۴۰ در شهر ایلام متولد شد. او از جوانان فعال ایلام در انقلاب ضد سلطنتی بود. در سال۵۸ با مجاهدین آشنا شد و در صف هواداران سازمان قرار گرفت. فعالیت خود را با انجمن جوانان مسلمان شهرشان آغاز کرد و تا ۳۰خرداد۶۰ در چارچوب این انجمن به فعالیت خود ادامه داد. سال۶۵ برای شرکت مستقیم در نبرد مسلحانه علیه رژیم خمینی، عازم منطقه شد و خود را به پایگاههای مجاهدین رساند. پس از گذراندن آموزشهای نظامی در یکانهای رزمی سازماندهی شد و در بسیاری از عملیات ارتش آزادیبخش و از‌جمله دو عملیات بزرگ آفتاب و چلچراغ، شرکت کرد و دلاورانه جنگید. در عملیات فروغ جاویدان، با شوری زایدالوصف وارد میدان نبرد شد و طی یکی از نبردها در تنگهٌ چهارزبر، درحالی‌که مجروح شده بود، به اسارت دژخیمان درآمد. چندی بعد، توسط مزدوران جنایتکار رژیم در شهر کرمانشاه به همراه سه تن دیگر از همرزمانش در ملأعام، به‌دار آویخته شد. 
«…‌من‌بار دیگر سوگند می‌خورم به خون پاک مجاهدین و به رنج و شکنجهٌ اسیران و به اشک چشم یتیمان و به چشم به راه ماندهٌ همهٌ کودکان بی‌مادر که تا پیروزی و رهایی خلقم سلاح خونینی را که یادگار برادران و خواهران و زنده نگه داشتن شهیدان است، را در راه رهایی خلقمان بر زمین نگذارم». وصیت‌نامه ـ ۲۹اسفند۶۵

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید ابوالحسن فقاهتی


مشخصات مجاهد شهید ابوالحسن فقاهتی
محل تولد: زنجان
سن: ۲۳
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۳

ابوالحسن فقاهتی، خرداد سال۱۳۴۰ در زنجان در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. از همان دوران کودکی استعداد و هوش سرشارش زبانزد همه بود. به‌رغم این‌که زیاد درس نمی‌خواند اما جزو بهترین شاگردهای کلاس بود.
او همراه با رشد جسمی و تکامل فکری تبدیل به جوانی روشنفکر و دلسوز نسبت به مردم اطرافش می‌شد، به‌خاطر درک دردهای طبقات کم‌درآمد و کارگران در هنگام تعطیلی مدارس مشغول کار در شغلهای خیلی سخت می‌شد.
همزمان با قیام سال ٥٧ فعالانه در صف مردم قرار گرفت و از هیچ‌گونه مسئولیتی شانه خالی نکرد. با پیروزی قیام ٥٧ همزمان با آشنایی با سازمان مجاهدین خلق، وارد دانشکده مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف شد.
با ورود به سنگر آزادی، شور انقلابی او بیش از پیش شکوفا شده و تبدیل به عنصر انقلابی شد که بعد از کودتای فرهنگی ٥٩ به‌صورت تمام وقت به فعالیتهای سیاسی اش ادامه داد.
او در سال ٦١ در تهران دستگیر و بعد از تحمل ٢ سال شکنجه و سلول انفرادی در سیاهچالهای اوین و قزلحصار در ١٨ فروردین ٦٣ تیرباران شد.
چند روز قبل از تیرباران، از طرف رژیم با پدر ابوالحسن که یک روحانی خوشنام و سرشناس در زنجان بود تماس گرفته شده بود و شرط عدم اجرای حکم فرزندش را قبول سمت نمایندگی خمینی در آموزش و پرورش زنجان اعلام کرده بودند که با امتناع آن مرد وارسته از خدمت به رژیم، حکم اعدام ابوالحسن اجرا گردید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۲۰, جمعه

مجاهد شهید حسن معزی


مشخصات مجاهد شهید حسن معزی 
محل تولد: خوی
سن: ۲۳
محل شهادت: ارومیه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

مجاهد شهید حسن معزی در سال۱۳۴۴در شهر خوی به ‌دنیا آمد. آشنایی او با سازمان به آغاز مقابله میلیشیا با چماقداران برمی‌گردد. حسن در بخش دانش‌آموزی شهر خوی فعال بود. رژیم ضدبشری که از میزان فعالیتش خبر داشت، پس ‌از سی‌خرداد او را دستگیر کرد و به زندان ارومیه انتقال داد. پس از تحمل ماهها شکنجه، در یک بیدادگاه رژیم به اعدام محکوم شد، اما مدتی بعد با یک درجه تخفیف حکم او به حبس ابد تبدیل شد. زندان برای حسن صحنه جدیدی از مبارزه با آخوندهای جنایتکار بود.
او به‌خاطر روحیه جمعی و مقاومت بی‌امان در‌ برابر دژخیمان، در همان ابتدا در‌شمار اعضای شورای تشکیلات زندان درآمد و تا لحظه شهادت تمام توان خود را برای مقابله با دشمن به‌کار گرفت. او را بارها به زندان انفرادی بردند و وحشیانه شکنجه کردند. مزدوران قصد داشتند حسن را با شکنجه‌های مستمر و طولانی خسته و منفعل کنند، تا تأثیر مقاومت حسن را در بالا بردن روحیه زندانیان خنثی کنند. او به‌الگوی مقاومت در زندان تبدیل شده بود و دژخیمان در ارزیابی مقاومت این مجاهد پرشور اشتباه می‌کردند.
این موضوع را می‌توان از فضای عمومی زندانیان، وقتی که حسن را به شکنجه‌گاه یا انفرادی می‌بردند، دریافت. همه این احساس را داشتند که گویا بار ‌دیگر حسن به مزدوران تهاجم کرده و آنها هستند که در حالت تدافع به سبعانه‌ترین شکنجه‌ها متوسل می‌شوند. هیچ‌کس شک نداشت که حسن همواره از این مقابله رو‌در‌رو پیروزمند بیرون خواهد آمد. در سال ۶۲تشکیلات زندان لو رفت. حسن به‌عنوان یکی از عناصر تعیین‌کننده تشکیلات و کسی که روحیه مقاومت را در زندان افزایش می‌دهد، شناخته شد.
حاکم ضدشرع ارومیه پس ‌از جریان لو‌رفتن تشکیلات، به زندان آمد تا به قدرت‌نمایی در‌ برابر زندانیان بپردازد. او در سخنان خود به حسن اشاره کرد و گفت: حسن معزی کیست که این‌قدر می‌گویند کله‌شق است. بازجو حسن را نشان داد. ایمانی، حاکم شرع، تعجب کرد و گفت: وقتی می‌گویند حسن معزی، فکر می‌کردم یک آدم پر‌سن‌و‌سال و هیکل‌دار است. یعنی این بچه کله‌شقی می‌کند؟! حسن زیر‌لب، در‌حالی که می‌خندید، آهسته گفت: به‌دست همین بچه‌ها گورتان کنده خواهد شد.
از‌این پس حسن را بارها برای شکنجه و بازجویی به شکنجه‌گاه بردند، اما برای دژخیمان حاصلی جز شکست در‌ برابر اراده یک مجاهد خلق چیزی نداشت.‌ شکنجه‌های وحشیانه و فشارهای طاقت‌فرسا هیچ‌گاه نتوانست نشاط و شادابی و روحیه انقلابی او را تحت تأثیر قرار دهد و این همان چیزی بود که دژخیمان را کلافه و خشمگین می‌کرد. پس‌از لو‌رفتن تشکیلات زندان او را محاکمه و به اعدام محکوم کردند ولی مدتی بعد این حکم لغو گردید. حسن سرانجام در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی به جوخه تیرباران سپرده شد و به پیمان مقدس خود وفا کرد.

مریم رجوی: حالا نه فقط عکس این شهیدان، بلکه خودشان هم در کنار ما هستند و حاضرند. اگرچه مزارشان ناپیداست، اما یادشان در قلب میلیون‌ها ایرانی هست و می‌تپد. زیرا که وقتی به نام آزادی و به نام مسعود رجوی ایستادند و به خمینی و رژیمش نه گفتند. این خلق ایران بود که ایستاد و تسلیم نشد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ دی ۱۹, پنجشنبه

مجاهد شهید شهلا عبدی


مشخصات مجاهد شهید شهلا عبدی 
محل تولد: زنجان
شغل: دانش‌آموز
سن: ۱۷
محل شهادت: زنجان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۰

شهلا عبدی یکی از هواداران مجاهدین در بخش دانش‌آموزی شهر زنجان بود که در سال٦٠ دستگیر شد و حدودا بعد از یک ماه بلافاصله اعدام شد.
او گاهگاهی دچار تشنج می‌شد و در کف زندان می‌افتاد.
شهلا دختر زیبارو و مهربانی بود.
شهلا اولین دختری بود که سال ٦٠ در زنجان توسط پاسداران وحشی اعدام شد. 
بنابر گفته شاهدان، پاسداران وحشی نه تنها با فتوای امام دجالشان مبنی بر تجاوز به دختران باکره قبل از اعدام به او تجاوز کرده بودند بلکه برای از بین بردن آثار تجاوز ٥٤ عدد گلوله به وی شلیک کرده بودند بطوریکه بدنش شقه شقه شده بود.
این عمل شنیع پاسداران در زنجان، نفرت و کینه از رژیم ددمنش خمینی و پاسدارانش را در آشنایان و نزدیکان او برجای گذاشت.
یکی از زندانیان سیاسی دهه ٦٠ از خاطراتش در مورد شهلا می گوید: در زیرزمین سپاه پاسداران یک اتاق بزرگ با دیوارهای سیمانی (سیاه ) بود با یک در آهنی و چند پنجره کوچک که نور کمی از آن به داخل اتاق می تابید.
تقریبا ٢٥ نفر بازداشت شده بودیم که با چشم بند به آنجا انتقال پیدا کردیم.
به هر زندانی دو پتوی سربازی و یک بالش دادند.
فرمانده سپاه یک فرد کثیفی به نام محجوب بود که با پاسداران کثیفی مثل بهروز قربانی، سلمان صنوبری و خلیل نوروزی ، بهمن خاتمی و رحمان محمدی و ...کار می کرد.
یادم میاد ساعت ١١شب بود که در سلول باز شد و شهلا رو صدا زدند و گفتند چشمبند بزن برویم.
شهلا با نگرانی پرسید: کجا؟
فرمانده محجوب با تمسخر گفت: بهت حکم ابد در انفرادی دادند.
شهلا که سنی نداشت باور کرد و در جواب گفت نه من نمیام من نمی توانم تا أبد تنها زندگی کنم.
ولی پاسداران وحشی به زور چشم بند زده و او را با خود بردند.
ساعت ٧ صبح فردای آن شب تلخ، فرمانده محجوب به سلول آمد و با لبخند کریه گفت: عجب دختری بود! حیف شد! اعدام شد مواظب خودتون باشید، جوون هستید!
و بدین ترتیب ما فهمیدیم که شهلای بیگناه از میان ما پر کشید.
نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید