۱۳۹۷ شهریور ۲, جمعه

مجاهد شهید روح الله قاسملویی تکان تپه


مشخصات مجاهد شهید روح الله (کریم) قاسم لویی تکان تپه
محل تولد: تکاب
شغل: -
سن: 24
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1362

من افتخار ميكنم كه در اين لحظات پرشكوه سلاح برگرفته ام و…تا آنجا كه نفس دارم، اي دشمن ضدبشر، با تو خواهم جنگيد و تمام هستي ام، قلبم و پيكرم و روان و جانم را فدية خلق و انقلاب و نابودي تو خواهم كرد. اي دشمن زبون، ما را از چه ميترساني؟ ما مرگ را به قول پيشواي بزرگمان امام حسين (ع) جز پلي براي عبور نميدانيم و اعلام ميكنيم كه مهمترين و شيرينترين و پرشكوهترين مرگ بر يك مجاهد خلق شهادت است… من يك مجاهدم و مثل ديگر همرزمانم در تمامي سنگرهاي مقاومت هم آوا و هم آواز با آنها برآنيم كه بنيان 1400 سالة ولايت سفياني و ارتجاعيتان را از بن بركنيم!… من زنده ام در روزي كه خميني ميميرد. من زنده ام در روزي كه ماشة سلاحم را خلق ميچكاند. آري من زنده ام!


اين جملات، راز عشق و خروش مجاهد شهيد خلق محمدرضا وزيري فر(فرمانده بابك) است كه در وصيتنامة خويش از خود به يادگار گذاشته است. جملاتي كه در برابر استبداد زير پردة دين در حاكميت ملاها، امتداد راه سرخ حسيني و رمز حيات واقعي را گواهي ميدهد. فرمانده بابك از مجاهداني بود كه در روزهاي جمعه و شنبه سوم و چهارم اسفندماه سال 63 با ديگر همرزمان خود در برابر ديدگان اشكبار و سينه هاي پر خشم جمعي از مردم شيراز در نقاط مختلف شهر، با جراثقال به دار آويخته شدند. نام ديگر مجاهدان عبارت بودند از: حسن رجبي نژاد سياهپوش (فرمانده داريوش)، نجف علي اشرفي، محمد ساجديان، عليرضا شاهي نصرت آبادي (مسعود) و روحالله قاسملوئي (كريم). 

روحالله قاسملويي، ملقب به كريم، ميلشياي مجاهدي بود كه كوچه باغها و مردم زنده دل شيراز از رزم و حماسة او خاطره ها دارند. او در روز شنبه چهارم اسفند 63 در مقابل چشمان حيرتزدة مردم شيراز بر طناب دار بوسه زد! وقتي كريم در زير طنابي كه قرار بود دقايقي ديگر حياتش را از او بگيرد ايستاده بود و در آخرين نگاه با خلق خود وداع ميكرد، بسيار آرام بود و لبخند بر لب داشت. گويي كه مرگ را به تمسخر ميگيرد؛ چرا كه خود را فاتح ميدان ميديد. مردم تحت تأثير تسلط، آرامش و روحية اين مجاهد خلق منقلب شده بودند و آرام آرام ميگريستند. 

روح الله قاسملوئي، متولد سال 1339 در شهرستان تكاب بود. او مبارزه را همزمان با آغاز قيام ضدسلطنتي آغاز كرد و در اين مسير تحت تأثير و آموزش برادر بزرگتر خود مجاهد شهيد ولي الله قاسملوئي قرار داشت. پس از قيام عليه شاه با شكل گيري انجمنهاي دانش آموزي در مدارس تهران، روح الله فعاليتهاي سياسي خود را جهت داد و در جمع دانش آموزان هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران به كار پرداخت. 
روح الله كه كريم صداش ميزديم و برادرش ولي الله از ورزشكاران محبوب شهر تكاب به شمار ميرفتند. روحية شاداب و پرنشاط و برخوردهاي مردمي كريم او رو به عنصري محبوب و مورد اعتماد تبديل كرده بود و در هر جا به سرعت در دل مردم جا باز ميكرد. حتي وقتي به تهران اومده بود هميشه بعد از مدت كوتاهي كه در جايي مستقر ميشد از صاحبخونه گرفته تا همسايه ها، درد دلها و مشكلاتشون رو پيش او مي آوردند و رهنمود ميخواستند. خونة كريم كانون تكثير تراكت و اعلاميه هاي هستة مقاومت بود. او روزها در چند كارگاه مختلف براي ساعتهاي طولاني كار ميكرد و موقع شب تراكتهاي تكثيرشده رو در شهر پخش ميكرد. 

كريم همراه با دو تا از پسرخاله هاش شهداي مجاهد غلامرضا و عليرضا شاهي نصرت آبادي، برادرش ولي الله و جمعي ديگر از هواداران سازمان در شهرستان تكاب، انجمن جوانان هوادار مجاهدين رو تأسيس كردند. ولي بعد از زيادشدن فشارهاي  چماقداران مزدور خميني كه به تعطيل انجمن منجر شد، دوباره به تهران برگشتند. از اون به بعد روح الله تمام وقت در انجمن جوادية تهران به فعاليت پرداخت و فرماندهي چند تيم ميليشيا رو به عهده گرفت. او در تمامي مراسم، تظاهرات و ميتينگهاي سازمان شركت فعال داشت و در نخستين روزهاي خرداد 60 حين توزيع و پخش تراكت دستگير و به زندان اوين منتقل شد.
يك سال بعد در ارديبهشت سال 61 روح الله با ره توشه يي از خشم و كينة عميقتر نسبت به رژيم خميني از زندان آزاد شد. هنوز چند روز از آزاديش نگذشته بود كه خبر به دار آويخته شدن برادر24 ساله اش ولي الله قاسملوئي در دهم خرداد در زندان مشهد را شنيد. پدرشان نيز داغ شهادت فرزند را تاب نياورد و چند ماه بعد درگذشت.
روح الله در تابستان سال 61 مجدداً به تهران رفت و تلاشي پيگير را براي برقراري ارتباط مجدد با سازمان مجاهدين آغاز كرد. رزمندة مجاهدي كه رابط وصل مجدد او به هسته هاي مقاومت مجاهدين  بود دربارة او اينطور نوشته:
«حدود مهر و آبان سال 61 بود كه با كريم آشنا شدم. در برخوردهاي پراكنده يي كه با هم داشتيم او رو سرشار از خلوص، صداقت و عنصري بسيار با انگيزه و دقيق يافتم و بر همين اساس او رو بعنوان عضو هستة مجاهد شهيد محمدعلي صبوري پذيرفتيم. پشتكار، صداقت، دقت و هوشياري كريم زبانزد بچه ها شده بود. او در جريان ارتباط هسته با سازمان نقش بسيار حساسي رو عهده دار شد و با اشراف كامل مسئوليتهاش رو انجام داد. طي فعاليتهاي دست جمعي هفتة شهدا و اسرا در خرداد سال 62 كريم در حالي كه روزه بود همزمان در دو كارگاه نجاري و خياطي كار ميكرد و از طرف ديگه با پشتكاري شگفت انگيز، فعاليتهاي گستردة مربوط به هفته رو دنبال ميكرد. در نيمه هاي شب هم گزارش فعاليتهاش رو با جوهر نامرئي مينوشت. همه اين كارها معمولا تا سحر طول ميكشيد و او روز بعد رو دوباره شاداب و خستگي ناپذير آغاز ميكرد.»

در خرداد سال 62 كريم همراه با پسرخاله اش عليرضا با ايجاد يك هستة 2 نفرة مستقل در ارتباطات جديدي با سازمان به كار خودشون ادامه دادند. اين دو نفر، ظرف شش ماه در كلية فعاليتهاي دست جمعي هسته هاي مقاومت مجاهد خلق فعالانه شركت داشتند و بعد از اون به عضويت واحدهاي عملياتي شهر شيراز در اومدند. انهدام مركز بسيج ضدخلقي در سهراه آستانة شيراز يكي از عمليات موفق اونها بود. 
روح الله قاسملوئي و عليرضا شاهي نصرت آبادي سرانجام در بهمن ماه 1363 دستگير شدند و در چهارم اسفند، بر طناب دار بوسه زدند و جاودانه شدند!

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر