۱۳۹۸ شهریور ۹, شنبه

شهید قهرمان مجاهد خلق حسین مام رسولی - مجاهدی گرد و دلاور


مشخصات مجاهد شهید حسین مام رسولی
محل تولد: نقده
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 49
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه مبارزه: 32سال

قهرمان پاکباز خلق کرد

رنج از گرده‌های کردستان برمی‌خیزد
چرا که تو دوستش داری
و زیرا که
برادران و خواهران تو
بر یالها و سینهٴ دشتهایش به خون غلطیده‌اند.
و باز هم زیرا که
مشعلی فرا راه ماست.
با شعله‌هایی حقیقی…

«من حسین مام رسولی از لحظهٴ شروع زندگی که تا حدی می‌فهمیدم و نابرابریها و تناقضات را حس می‌کردم همیشه دنبال راه و روشی بودم و گویی چیزی را گم کرده (بودم) و به همین علت دائماً جویای چیزی بودم… تا بعد از پیوستن به سازمان و آشنایی با آرمانهای والا و پر ارزش آن، به این هدف رسیدم».
حسین، زمانی که دانش‌آموز پانزده ساله‌ای بود به‌محض یافتن گمشده‌اش و برای تحقق آزادی و بهبود زندگی مردمش، درس و تحصیل را رها کرد و به مجاهدین پیوست.
حسين مام رسولی: «سال 58 در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری به وسیلهٴ انجمن موحد ارومیه (به) فروش نشریه می‌پرداختم.
 در مهر سال 60 از شهر خارج شدم و به (نزد) بچه‌ها (مجاهدین) در منطقهٴ آزاد شده آمدم».
پس از شروع مقاومت، حسین در گردانهای مجاهد خلق، دلاورانه به رزمندگی پرداخت. برادرش حسن رسولی در درگیریهای سال 1360 با مزدوران رژیم، در روستای قلاتان به‌شهادت رسید. حسین شهادت برادرش را به شعله‌های انگیزه برای جنگ بیشتر تبدیل کرد.
در عملیاتی در فروردین 66 علیه پایگاههای رژیم ضدبشر، در منطقهٴ مرزی، حسین پای چپش را از دست داد. . اما خم به ابرو نیاورد و راه را با همان عزم و اراده در تمامی سه دهه گذشته در بخشهای پشتیبانی ارتش آزادی، ادامه داد.
سه دهه مبارزه و انقلاب و پایداری در نبرد به‌خصوص در دهه هشتاد، از او گوهری از مجاهدت و فداکاری و کار بی‌چشمداشت ساخت.
حسین بعد از حمله مزدوران مالکی به اشرف در 6 و 7مرداد سال 88 جزو مجاهدانی بود که در اشرف به مدت هفتاد روز تا مهر ماه اعتصاب‌غذا کردند. او آن روزها در پیامی برای هموطنانش گفت:
«آنچه که رژیم ددمنش حاکم بر ایران را به این روز رسانده، خونی است که در سالیان سال بر روی این زمین ریخته شده است مردم به‌پاخاسته ایران بدانند ما این مسیر را تا هر جایی که لازم باشد، هر میزان که بها بخواهد، هر میزان که خون بخواهد، هر میزان که فداکاری بخواهد، حاضریم پرداخت کنیم و یک قدم از خواسته‌های مردم ایران کوتاه نخواهیم آمد. مالکی و خامنه‌ای بدانند که تیر و تبر و چماق و سلاح هیچ تاثیری ندارد. من به پیروزی و سرنگونی این رژیم یقین دارم و هیچ شکی در این نیست. پیروزی از آن مردم ایران است».
کلماتش در آخرین فراز زندگیش در نگاهبانی از اموال مجاهدین در اشرف، گویای عزم و ارادهٴ کوهوار اوست:
«همهٴ وجودم، افتخارم، انگیزه و حیاتم در بودن در این مسیر خلاصه می‌شود. به چیزی جز این تف کرده و هیهات مناالذله می‌گویم و با صدای رسا می‌گویم که من مجاهد هستم و مجاهد خواهم زیست و مجاهد در این مسیر خواهم مرد و این مایه رستگاری‌ام در هر دو دنیا می‌باشد… آرزو و آرمان خودمان که همان محقق کردن دولت مهر تابان در سرزمین شیر و خورشید است فرا رسیده و با همین انگیزه و اشتیاق به مصاف سختیها و تعهدات خواهم رفت» 
حسین مام رسولی 28آبان 91.
مزدوران جنایتکار خامنه‌ای و مالکی این مجاهد قهرمان را با دستان بسته به رگبار بستند. اما حسین در عزم مجاهدین، و در تاریخچهٴ پایداریهای درخشان اشرف جاودانه شد تا مبارزه‌اش و شهادتش، و حماسه پایداری‌اش برانگیزانندهٴ خلق ایران برای خروش و قیام و سرنگون کردن رژیم دد منش ولایت‌فقیه باشد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۸, جمعه

مجاهد شهید محمد جعفرزاده - بی‌نشان و سختکوش


مشخصات مجاهد شهید محمد جعفرزاده (مقداد)
محل تولد: تبريز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 50
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

از لابلای خونها می‌گذرند
از دهانهٴ زخمها
اما عطرشان، عطر گلهای سنبل است
با استخوانهای شکسته
با گوشتهای پاره پاره
زره می‌سازند برای خود
تا از میان لایه‌های کینه
تو را پیدا کنند
ای آزادی!

نامش محمد بود و همرزمانش او را به نام مقداد می‌شناختند.
«در سال 57، با شکل‌گیری مبارزات خلق قهرمان ایران و با مشاهده فعالیتهای قهرمانانه دانشجویان تبریز در دوران انقلاب با سازمان و مبارزاتش در زمان شاه آشنا شدم. پس از پیروزی انقلاب درصدد فعالیت در ستاد جنبش ملی مجاهدین در تبریز بر آمدم... تا اواخر سال 58 زندگی نامه‌های شهدای مجاهد خلق و کتاب و جزوه‌های سازمان را می‌خواندم و در مراسم و راهپیماییهای سازمان شرکت می‌کردم… گم شده خود را در آن می‌دیدم.
سال 59 در رابطه با انجمن دانش‌آموزان مسلمان… ، به پخش نشریه و جمع‌آوری کمک مالی می‌پرداختم.
«در مرداد سال 60 بعد از دستگیری تعداد زیادی از بچه‌ها و اعدام آنها، قطع شدم، در بهار سال 60 هسته مقاومت تشکیل دادیم. هسته مقاومت به نام راه حنیف و با دو هسته دیگر به‌نام راه اشرف و راه موسی در ارتباط بودیم
در اردیبهشت 62 همراه با یکی دیگر از بچه‌ها از تهران… به منطقه کردستان آمدیم».
این چنین، محمد خود را به صفوف یاران مجاهدش رساند و در گردانهای رزمی، به نبرد علیه رژیم خمینی پرداخت. آتشی که در سالهای پس از آغاز مقاومت بر لانه‌های مزدوران خمینی فرود می‌آمد، از بازو و سلاح مجاهد دلاوری مثل محمد شعله می‌کشید.
«در دی ماه 63 در حین برگشت از یک مأموریت در منطقه مریوان… از ناحیه لگن تیر خوردم
در دی ماه 64 یک بمب که عمل نکرده زیر برف مانده بود زیر پایم منفجر شد و باعث قطع پایم از ناحیه پنجه شد.
در سال 65 و تشکیل گردانها مدتی مسؤل ترابری بودم، و در اواخر سال 66 به قرارگاه اشرف آمدم و در قسمت ترابری کار می‌کردم».
در تماس با بستگانم فهمیدم که در سال 70 رژیم به بهانه (مجاهد) بودن من به ضرب و شتم اعضای خانواده‌ام پرداخته و پدرم دو ماه بعد به علت ضرباتی که به او زده بودند کلیه‌اش چرک کرده بود فوت می‌کند».
محمد همیشه به یاد ایران و مردم ستم کشیده آن بود و در این راه سر از پا نمی‌شناخت. او به شوق رها ساختن مردم در وصیتنامه‌اش نوشته بود:
«... هر چند که دهها هزار اعدام می‌شویم و در صحنه نبرد به‌شهادت می‌رسیم، ولی هزارها هزار جای ما را خواهند گرفت و آسوده‌تان نخواهند گذاشت. هر چه می‌خواهید بگویید و از هیچ خیانتی فروگذار نکنید. «وسیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلبٍ ینقلبون».
با این عشق و عزم، مجاهد قهرمان محمد جعفرزاده، سالها در پایگاهها و قرارگاههای ارتش آزادی‌بخش، مجاهدت کرد. مسیری که قله‌اش پایداری دهساله در اشرف، بود. محمد در حماسه پایداری مجاهدین در 6 و 7مرداد 88 نوشت:
«تا آخرین نفس و (آخرین) قطره خونم در مقابل رژیم آخوندی و مزدورانش از اشرف دفاع می‌کنم. مجاهد خلق هستم و مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و چه افتخاری که در اشرف بمیرم».
در آخرین فراز پایداری پرشکوه برای رهایی مردم ایران، محمد یکی از قهرمانانی بود که در گروه صد نفرهٴ مجاهدان در اشرف ماند. عزم او در این آخرین فراز زندگیش، قهرمانان امیرخیز را تداعی می‌کند. و محمد هم یکی از زادگان تبریز قهرمان بود.
او در یکی از نوشته‌های خود به تاریخ مرداد 91 نوشته است:
«واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق ایران گوهر گرانبها و پرورده تاریخ و خلق ایران و ارتش آزادیبخش ملی تنها راه رستگاری است. مجاهدین و ارتش آزادی‌بخش… این خاک را از لوث وجود دجالیت و دین فروشی و فساد و تباهی آخوندها پاک می‌کنند.
و در مرداد 92 بر این عهد و عزم، این‌چنین افزود:
«به استقبال رزم و آزمایش در این مرحله می‌رویم… هیچ‌گونه سستی و ضعف و ذلت را نمی‌پذیریم و به هر جنگ نظامی و ایدئولوژیک بیا بیا می‌گویم تا فتح مبین را برای خلق خود به ارمغان بیاوریم. در این میدان جنگ، آن کس می‌ماند که شایستهٴ این دوران است و بهای آن را می‌دهد و با تقدیم جان که کمترین، برای هر مجاهد خلق است».
محمد جعفرزاده مجاهدی بود که خون سردار ملی ستارخان، در رگهایش جریان داشت. همان‌گونه که از خون آن سردار ملی، هزارها محمد مجاهد، جوشید. از خون محمد جعفرزاده نیز بسا مجاهدان جوان و آزادی‌ستان برخواهد خاست. همانها که پرچم آزادی را بر فراز ویرانه‌های ارتجاع و ستم برخواهند افراشت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید قهرمان خلق، علیرضا پورمحمد


مشخصات مجاهد شهید علیرضا پورمحمد (زکریا)
محل تولد: اردبيل
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 56
تحصیلات: تکنسين مکانيک
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه زندان: 3سال در رژیم خمینی

مسئول و دردمند
من عشق تو را خریده‌ام آزادی! 
با بال تو من پریده‌ام آزادی! 
می‌مانم و گر شهید این راه شوم
بر پرچم تو چکیده‌ام آزادی!

لنگری که در توفان کارها و فشارها، مجاهدین پیرامونش را استواری می‌بخشید، از جوانان قیام‌آفرین انقلاب ضدسلطنتی بود، در جستجوی آرمان آزادیخواهی مردم ایران، راه به سازمان مجاهدین خلق ایران برد و آن را با هیچ چیز دیگر عوض نمی‌کرد.
 «… من مجاهد هستم بجز آرمان مجاهدی هیچ چیزی برای من رسمیت ندارد و این را هم به‌سادگی به دست نیاورده‌ام که به همین سادگی از دست بدهم. مجاهد می‌مانم. به‌خاطر این‌که آرمان جامعه بی‌طبقه توحیدی در این واژه نهفته است. ارزشی خارج از این، برایم قابل تصور نیست. همواره بر مجاهد بودنم افتخار می‌کنم و از آن انرژی می‌گیرم… مجاهد می‌میرم و این، دنیا و آخرت من خواهد بود».
مجاهد شهید علیرضا پورمحمد که دوستانش او را زکریا می‌نامیدند، در سال 1336 در اردبیل متولد شد. پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی ابتدا به تصور این‌که خمینی آرمانها و خواسته‌های مردم ایران را دنبال می‌کند عضو یکی از کمیته‌ها در اردبیل شد اما به‌زودی دریافت که این کمیته‌های خمینی ساخته، تنها هدفشان سرکوب و غارت مردم است و آن را ترک کرد.
علیرضا که از خمینی سرخورده شده بود، در جستجو برآمد که چه تشکلی و چه نیرویی می‌تواند جواب دردها و تباهی و فقری که در پیرامونش می‌دید و با پوست و گوشت خود لمس می‌کرد، باشد. او در مطالعه و تکاپوی مستمر خود، در سال 58 با مجاهدین آشنا شد و آنچه را که در جستجویش بود در سازمان مجاهدین یافت و از آن پس، تمام وجود خود را وقف تبلیغ راه و آرمان مجاهدین کرد.
علیرضا پورمحمد که به علت فعالیتهایش در اردبیل شناخته شده بود، پس از 30خرداد 60 دستگیر شد و پس از شکنجه‌های وحشیانه، به 6سال حبس محکوم شد. او در زندان عضو فعال تشکیلات مجاهدین بود، علیرضا در سال 63 در حالی که 3سال و نیم از دورهٴ محکومیت خود را در زندانهای اردبیل و تبریز طی کرده بود، توانست از یک موقعیت به وجود آمده، با جسارت و هوشیاری استفاده کند و از زندان بگریزد. علیرضا که اکنون با شناخت مجاهدین، می‌دانست که تنها راه ادامه حیات واقعی‌اش در گرو پیوستن به مجاهدین است، با تلاش توانست در کمتر از یک‌سال، در سال 64، خود را به منطقهٴ مرزی برساند و و به یگانهای رزمی مجاهد خلق بپیوندد.
در همان سال اول ورودش وصیتنامه‌ای نوشت که پس از آن و طی 28سال مجاهدت مستمر تماماً آن را اثبات کرد:
 «من مسلمان، (با) اعتقاد کامل به ایدئولوژی – استراتژی، تشکیلات منسجم پولادی توحیدی مجاهدین خلق ایران هستم و برای رهایی انسان از تمام قید و بندهای استعماری و استثماری و رسیدن به جامعه بی‌طبقه توحید در این دوره تاریخی هم‌چون تمامی مبارزان مجاهد خلق علیه جور و ظلم زمانه به‌پا خاسته‌ام و به «هل من ناصر» راهبران عقیدتی‌ام (مسعود و مریم) که همانا پیروی از سالار شهیدان امام حسین می‌باشد، لبیک گفته و با عشق و ایمان به راهبران عقیدتیم با تمام نیرو و انرژی بر مزدوران تباهی و سدکنندگان راه تکامل شوریدم تا هر چه سریعتر بنیان پوسیده‌اش از هم بپاشد…».
علیرضا تکنیسین خودروهای چرخدار بود و در کارهای پشتیبانی ارتش آزادی‌بخش، شاخصی از تعهدپذیری بود. در برخی موارد که همهٴ شرایط، نامساعد و ناامید کننده می‌نمود، علیرضا سرشار و پرامید مسئولیتهایش را پیش می‌برد. در یکی از مصاحبه‌هایش در اشرف گفت:
 عليرضا پورمحمد: «این‌جا کارگاه نجاری قرارگاه چهارم از اف ام دومه که در واقع حدود شش ماهیه که تشکیل شده در حال حاضر ما پروژه درهای صبا را داریم که جدیداً گرفتیم و زمانبندی هم که از ما خواسته بودند با توجه به این‌که چند تا دستگاه هم خواهر مژگان هدیه کرده بود برامون ما می‌تونیم به این زمانبندی برسیم».
خلاقیتها و ابتکارات فنی علیرضا در شرایط محاصره اشرف و نبود امکانات، از ویژگیهای برجستهٴ او بود.
 عليرضا پورمحمد: «همینطور که خودتون مشاهده می‌کنید یک بنگال دو طبقه است داریم می‌سازیم که این بنگال به‌دلیل مشکلاتی که بیرون از خودمان بود، و به‌دلیل حمل و نقلهایی که انجام می‌گرفت و به‌دلیل این‌که می‌خواستند در جای محدود بگذارند، از ما یک طرح بنگال خواسته بودند که توی یک جای کم و ظرفیت بالایی داشته باشد که بتوانند استفاده کنند، به همین خاطر قسمت طراحیمون یک بنگال دو طبقه رو طراحی کردند که وقتی بغل هم قرار می‌گیرند یک مجموعه ساختمانی رو تشکیل میده. … ما نفر ساعتی که برای هر بنگال مثلاً 1000ساعت 800ساعت وقت می‌گذاریم، این بنگال از ما 3هزار نفر ساعت از ما وقت گرفت این هم به‌دلیل محدود بودن زمان قرار داد توانستیم ظرف 10روز به نقطهٴ ترخیص برسونیم.»
افزایش مستمر تعهدات و سرخم نکردن زیر بار تضادها و مشکلات، جدیت و صلابت، بشاشیت و جمع‌گرایی، از روحیه رزمنده او در مصاف با دیکتاتوری ولایت‌فقیه، از ویژگیهای برجستهٴ علیرضا پورمحمد بود که در لابلای آخرین نوشته‌اش تا ماه قبل از شهادتش به خوبی پیداست: «در مقابل جنگ تهاجمی و هر گونه وحشی‌گری دشمن با جنگ 100 برابر تهاجم حداکثر آماده بیابیا می‌گویم. در این جنگ سرنوشت که دشمن نفس‌های آخرش را می‌کشد، با سلاح آتشین انقلاب خواهر مریم و پشتیبانی و هدایت جمع سلطان نصیر با دشمن سینه به سینه، سپر به سپر با تمام ظرفیت ایدئولوژیکی‌ام در جمیع جهات در نبرد و جنگ خواهم بود».
علیرضا پورمحمد، مجاهدی نستوه، از خطهٴ اردبيل، سرانجام پس از سه دهه مبارزه خستگی‌ناپذیر با استبداد مذهبی، در روز دهم شهریور 92 توسط جلادان مالکی و خامنه‌ای در اشرف، در رفیع‌ترین قلهٴ فدا، به‌شهادت رسید و خون پاکش مشعلی فرا راه جوانان انقلابی این میهن و همهٴ عاشقان آزادی ایران‌زمین شد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۶, چهارشنبه

نستوه و استوار و مجاهدی تمام‌عیار، نگاهی به زندگی و رزم مجاهد شهید قهرمان مهدی فتح‌الله‌نژاد


مشخصات مجاهد شهید مهدی فتح الله نژاد
محل تولد: تبريز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 62
تحصیلات: مهندس راه و ساختمان
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

آرامش و تواضع مهدی در کنار عزم استوار او برای رهایی مردم ایران، ریشه در انتخاب و پیمانی داشت که این مجاهد قهرمان از ابتدا با خدا و خلقش بسته بود.

«روزی که به سازمان پیوستم به‌خاطر آرمان و ایدئولوژی انقلابی مجاهدین و برای تحقق یک حکومت انقلابی و مردمی بود. روزی که خمینی انقلاب مردم را دزدید و بساط ارتجاع را پهن کرد، متعهد شدم که این رژیم را سرنگون کنم. تا لکهٴ ننگ از دامن اسلام پاک و ارتجاع از ایران و تاریخ ایران زدوده شود».
مهدی فتح‌الله‌نژاد زادهٴ تبریز قهرمان بود. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در تبریز گذراند و در سال 1348 در 18سالگی وارد دانشکدهٴ فنی دانشگاه تهران شد و از بدو ورود به فعالیتهای دانشجویی ضد رژیم پیوست. مهدی که در رشته مهندسی راه و ساختمان تحصیل می‌کرد، پس از ضربه شهریور 50 و انتشار دفاعیات مجاهدین پیشتاز، با مجاهدین آشنا شد.
از سال 50 تا 52، مهدی به همراه چند تن دیگر از دانشجویان، یک تیم هوادار مجاهدین تشکیل داد و فعالیتهایی از قبیل پخش اعلامیه، کمک مالی به سازمان، مطالعات جمعی و شعارنویسی به نفع مجاهدین را آغاز کرد. در سال53 هنگامی که دورهٴ فوق‌لیسانس را می‌گذراند، هسته آنها ضربه خورد و مهدی نیز دستگیر شد و به 3سال محکوم گردید. وی در زندان قصر در تشکیلات مجاهدین قرار گرفت و با مطالعهٴ دیدگاههای سازمان در زمینه‌های مختلف سیاسی و ایدئولوژیک، شناخت خود را هر چه بیشتر عمق بخشید. مهدی در سال 56 آزاد شد و پس از مدت کوتاهی در تهران در ارتباط با تشکیلات سازمان قرار گرفت. او اندکی قبل از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به زادگاهش تبریز منتقل شد و در تبریز همراه با سردار شهید خلق موسی خیابانی در قیام نقشی فعال داشت. بعد از سقوط نظام سلطنتی با تأسیس جنبش ملی مجاهدین، فعالیتهای مجاهد قهرمان مهدی فتح‌الله‌نژاد وارد مدار جدیدی شد. او که ابتدا مسئول ستاد اجتماعی استان بود، در اردیبهشت60 مسئولیت جنبش ملی مجاهدین در استان آذربایجان غربی را به عهده گرفت و نقش مهمی در شناساندن مجاهدین و آرمانشان و جلب و جذب جوانان انقلابی این استان ایفا کرد.
پس از 30خرداد و آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی مهدی نیز به زندگی مخفی روی آورد و در جریان تهاجمی که در خرداد61 به خانه تیمی آنها در تهران شد موفق به شکستن تور دشمن شد و اندکی بعد به منطقه کردستان اعزام شد.
در کردستان، مهدی که هموطنان کرد در منطقه آلان او را به نام ”کاک بهروز“ می‌شناختند، مسئولیتهای مختلفی را به عهده داشت، از مسئولیت پایگاههای مجاهدین در سالهای 61 و 62 تا فرماندهی پیشمرگان مجاهد در کردستان، پس از تأسیس ارتش آزادیبخش نیز تلاشهای خستگی‌ناپذیر مهدی با فرماندهی یکی از یکانهای توپخانهٴ ارتش آزادی و فرماندهی یکانهای رزمی در نبردهای بزرگ ارتش آزادی‌بخش، هم‌چون آفتاب و چلچراغ و فروغ و مروارید، و فرماندهی یکان مهندسی و مسئولیتهای گوناگون اجتماعی و حقوقی ادامه یافت و مهدی در همهٴ این مسئولیتها، عنصر درخشان مسئولیت‌پذیری و خلاقیت خود را به نمایش گذاشت.
پس از عملیات فروغ جاویدان، مهندس مهدی فتح‌الله نژاد، به‌دلیل تخصصش در کار ساختمان، در قرارگاههای ارتش آزادیبخش راهگشا بود و مایه‌گذاری بی‌حد و حصر و متواضعانه این مجاهد وارسته، در این زمینه نیز درخشش خاص خود را داشت. به‌خصوص که عنصر انقلابی و مجاهدت مهدی، در پرتو انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین صیقل خورده و وی را به نمونه‌ای از تعهد پذیری و پاکبازی تبدیل کرده بود. خود او در رابطه با انقلاب مریم نوشته است:
«روزی که به انقلاب خواهر مریم بله گفتم، با خون و نفس، سرنگونی این رژیم دجال ضداسلامی و ضدبشری را ملتزم شدم و خودم را به رهبری سپردم. بنابراین افتخارم این بوده و هست و خواهد بود که مجاهد زندگی کنم، و مجاهد بمیرم».
یقین به حقانیت راه مجاهدین را در سراسر زندگی مهدی قهرمان درخشش ویژه‌یی دارد. در نوشته‌ای از او تحت عنوان نقشه مسیرش در تاریخ 20مرداد 91 چنین می‌خوانیم:
”ما مجاهدین با فریاد تالله لاکیدن اصنامکم و پایداری بر اصول... . از هیچ فتنه و امتحانی باک نداریم و با پذیرش هرشرایطی و هر نامتعینی، با ایمان به پیروزی و با تاسی به پیشوای تاریخی خود مولا علی به پیش خواهیم تاخت».
آخرین مسئولیت مجاهد والاقدر مهدی فتح‌الله‌نژاد، نگهداری اموال مجاهدین در اشرف تا تعیین‌تکلیف نهایی بود. او در ارتباط با این مسئولیت از جمله در نقشه مسیر سال 92 خود نوشته است:
«در این مرحله حساس سرنگونی، با تمام توان و ایمانم در حفاظت از اشرف و دستاوردهای استراتژیک سازمان و پیش‌بردن خط سرنگونی تلاش خواهم کرد… و با رهبری عقیدتیم تجدید پیمان می‌کنم“..
آخرین فراز زندگی پربار مجاهد قهرمان مهدی فتح الله نژاد، درخشانترین و زیباترین فراز مجاهدت 40ساله این مجاهد نستوه بود. خون پاک و جوشان مهدی و همرزمان شهیدش، امروز برانگیزانندهٴ وجدانهای بیدار بشری در سراسر جهان است و فردا روشنی‌بخش قیامها و نبردهای یگانهای ارتش آزادی در سراسر ایران خواهد شد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید، سیروس فتحی مغانجوقی - قهرمانی از سرزمین ستارخان


مشخصات مجاهد شهید سیروس فتحی مغانجوقی
محل تولد: سلماس
شغل: شهيدان سرافراز اشرف
سن: 52
تحصیلات: دانشجوی علوم سیاسی دانشگاه استانبول
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه مبارزه: 33سال

سخن از سیروس فتحی، قهرمانی از سرزمین ستارخان است. مجاهد دلاوری که از سلماس به راه افتاد، و درس و تحصیل خود در خارج از کشور را واگذاشت و سالها در ارتش آزادی، از دل و جان نبرد و مجاهدت کرد.
 «قبل از انقلاب ضدسلطنتی در جریان تظاهرات در دبیرستان خودمان فعال بودم. بعد از سرنگونی رژیم شاه بیشتر با سازمان آشنا شدم».
این آشنایی باعث شد که سیروس هنگامی که دانشجوی سال دوم دانشگاه استانبول بود درس و تحصیل را رها کند. او در سال 59 به انجمن دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین پیوست.
«با شنیدن اسم سازمان و ایدئولوژی آن و مطالعهٴ کتابها، نشریات، و غیره، فی‌الواقع چیزی که آرزویش را داشتم پیدا کرده بودم… و علت اصلی آن نیز انگیزه‌های ایدئولوژیکی و استراتژی سازمان و موضع آن در مقابل رژیم خمینی بود. … در دی ماه 61 به شمال کردستان اعزام شدم». 
با این انگیزه‌ها سیروس در یکانهای رزمی مجاهد خلق، به مبارزه علیه رژیم جنگ‌طلب و سرکوبگر خمینی پرداخت.
او در سالهای بعد در عملیات و نبردهای ارتش آزادی از جمله آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان دلاورانه علیه رژیم آخوندی جنگید.
در ادامه این مسیر تلاشهای سیروس و همرزمانش در مدیریت ترابری ارتش آزادی تضادهای بسیاری را از پیش پای ارتش آزادی برمی داشت و ابتکارات و سخت‌کوشیهای آنان مشکلات حل ناشدنی را رفع می‌کرد؛
پیش برد امور ترابری و کمبود قطعات و لوازم مورد نیاز خودروها، در دوران محاصره ظالمانه‌ای که مزدوران عراقی به اشرف تحمیل کرده بودند، کار شاقی بود. به‌خصوص که خودروهای بسیاری در حمله و هجومها و توسط مزدوران حکومت دست‌نشاندهٴ عراق تخریب و منهدم می‌شد.
سیروس در این دوران با سخت‌کوشی، در حل مشکلات مجاهدان اشرف می‌کوشید او از آغاز راه، سوگند خورده بود که در مسیر آزادی همهٴ سختیها را به جان بخرد. از جمله در وصیتنامه خود نوشته در سال 62 بود:
 «با تمام وجودم خوشحالم که در این‌جا (این مسیر) هستم و هر لحظه آماده ام… . در این‌جا همچنین خطاب به خانوادهٴ گرامی‌ام این نکته را ذکر می‌کنم که برای من گریه نکنند و در صورت شهید شدنم، افتخار بکنند و سرشان را بالا بگیرند و برای انقلاب و آزادی بکوشند و از پدر بزرگوار و زحمت کشم، و مادر گرامیم با همهٴ زحماتی که برایم کشیدند ممنوع هستم. پر رهرو باد راه سرخ قهرمانان مجاهد خلق».
سیروس قهرمان در همهٴ صحنه‌های پایداری اشرف، از جمله در حمله ششم و هفتم مرداد 88، در هجوم وحشیانهٴ نوزدهٴ فروردین 90 با دلیری ایستادگی کرد.
آخرین مأموریت او نگاهداری اموال مجاهدان در اشرف بود
 «من مجاهد خلقم، مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم.
بر عهد و پیمان با خدا و خلق و شهیدان و سوگندهایم، پایدار و استوارم، …» سیروس فتحی. آبان 1390.
«احساس می‌کنم که با اهرم انقلاب در هر زمینه‌ای از پس هر تضادی برمی‌آیم. به‌عنوان عضوی از لشگر فدایی اشرف با شکرگذاری و منت داری از این پرداخت بزرگی که به من شده است متعهد می‌شوم که هر شکافی را در امر انقلاب و جنگ ایدئولوژیکی با دشمن را ببندم».
قتل‌عام مجاهدین در اشرف دنیا را تکان داد، مردم ایران رشادت و مظلومیت سیروس و سیروسها را دیدند و به این فرزندان صدیق و قهرمان ایران افتخار کردند.
بی شک، پیام خون مجاهد قهرمان سیروس فتحی مغانجوقی به همه جای ایران از جمله به مردم زادگاه خودش، یعنی آذربایجان قهرمان می‌رسد و خون این فرزند سرزمین ستارخان پیام برخاستن و تاختن به دشمن تا پیروزی را به همگان می‌دهد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۵, سه‌شنبه

گرامی باد خاطره مجاهد شهید علی اصغر مکانیک از شهدای قتل‌عام شده در اشرف


مشخصات مجاهد شهید علی اصغر مکانیک
محل تولد: همدان
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 58
تحصیلات: ليسانس
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

«در سال 56 توسط یکی از همکلاسیهایم با سازمان مجاهدین آشنا شدم. کتابهای «راه انبیا، راه بشر» و «تکامل» و «شناخت» سازمان را خواندم.
در سال 58 بعد از این‌که دوره لیسانس را تمام کردم به سربازی رفتم. در کلاسهای تبیین در دانشگاه شریف شرکت می‌کردم و در پادگان فرح آباد مشغول فعالیت هواداری بودم. … بین سالهای 59 تا 60 در بخش کارمندی سازمان فعالیت می‌کردم.
در سالهای 60 تا 61 خودم هسته مقاومت تشکیل دادم و در سال 66 به ترکیه آمدم و چون می‌خواستم در سرنگونی رژیم ضدبشری خمینی شرکت داشته باشم به سازمان پیوستم. …
در آن موقع در سازمان مجاهدین صحبت از این می‌شد که انقلاب شده است. مجاهدین به آن انقلاب ایدئولوژیک می‌گفتند. … وقتی به انقلاب خواهر مریم نگاه می‌کنم می‌بینم در این دنیای مادی هیچ قدرتی به گرد پای چنین قدرت شگرفی نمی‌رسد. قدرتی بی‌نظیر در تغییر انسان، چه چیزی در جهان بالاتر از این است؟ بله… با این دستگاه توحیدی است که مجاهدین قطعاً تأثیرگذار و تغییر دهنده هر شرایطی هستند».
با این ایمان او در صحنه‌های مختلف رزم به پیش تاخت. که یکی از درخشانترین آنها 10سال پایداری در اشرف بود.»
اصغر طی ۱۰سال پایداری در اشرف جزو کسانی بود که در همهٴ حملات شقاوت‌بار آدمکشان مالکی در صف اول بود و در برابر آنها سینه سپر کرده بود.
«من اصغر مکانیک روز جمعه ۱۹فروردین در میدان لاله بودم که دیدم مزدوران مالکی وارد خیابان ۱۰۰ شدند. رفتم جلوشان گفتم چرا شلیک می‌کنید، ... در همین لحظه یک نفر که سیاه چهره بود و به سمت بچه‌ها شلیک می‌کرد به سمت پای من نشانه رفت و به مچ پایم زد که منو به بیمارستان رسوندن بچه‌ها. … من می‌خوام به این مالکی مزدور ولایت‌فقیه بگم که روز ۵دی فرق من را توی مصلحی شکافتید و روز جمعه ۱۹فروردین به ساکنان بی‌دفاع و بی‌سلاح اشرف حمله کردید ولی تو و اون ولی‌فقیه‌ت کور بخونند، مجاهدین با این چیزها از بین رفتنی نیستند و ولایت‌فقیه را حتماً سرنگون خواهند کرد».
اصغر در نقشهٴ مسیر خود در مرداد ۹۱ می‌نویسد:
«... قسم می‌خورم برای سرنگون کردن رژیم پلید آخوندی، سمبل رجس و ناپاکی، لحظه‌یی درنگ نکنم و تا آخرش ایستاده‌ام و به قول آقا علی اگر کوهها بجنبند ما مجاهدین اشرفی در راه گرفتن حقوق حلق ستم‌زده، قدمی به عقب برنخواهیم داشت. ما با رهبری خودمان بر سر این موضوع پیمان خون و نفس بسته‌ایم که در این راه از هیچ چیز دریغ نکنیم، کمترین چیزی که می‌توانیم در این راه بدهیم جان است»...
بی‌گمان آخرین فصل زندگی مجاهد قهرمان اصغر مکانیک در اشرف، زیباترین و درخشانترین فصل است، پایداری او و همرزمان قهرمانش در اشرف که ظاهراً برای حفظ و نگه‌داری اموال اشرف بود، اما در عمق برای در اهتزاز نگه‌داشتن پرچم عزت و شرف یک خلق و بخشی از نبرد سرنگونی رژیمی بود که مردم ایران را به بند کشیده است. اصغر با ایمان و آگاهی تمام به این نقش در نقشه مسیر خود در مرداد 92 می‌نویسد:
«در شب قدر با آقا علی (ع) و (با) ایمان راسخ و بدون شکاف به این حقیقت که آنچه در لیبرتی و اشرف می‌گذرد عین کارزار سرنگونی است و ایمان به تغییر دوران در جمیع جهات… یکبار دیگر بر سر عهد و پیمان خودم»
و اصغر شهید این‌گونه به کهکشان جاودانه فروغهای مجاهد خلق پیوست و با شهادت خود، افتخار دیگری برای مردم مجاهدپرور همدان و خانوادهٴ سرفراز مکانیک رقم زد که پیش از او نیز دو فرزند دیگرشان، مجاهدان قهرمان، عفت و فرحناز مکانیک در عملیات کبیر فروغ جاویدان، به‌شهادت رسیده بودند. خونهای پاکی که مسیر رهایی مردم ایران را روشن و گلگون کرده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۴, دوشنبه

مجاهد شهید ناصر کرمانیان - ناصری شکیبا و رزم آور


مشخصات مجاهد شهید ناصر کرمانیان
محل تولد: مياندوآب
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 48
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه مبارزه: 30سال
سابقه زندان: 8ماه در زندانهای خمینی

«تعریفی تازه یافتم
که تعریفی تازه نبود، 
ادراکی تازه، برای من بی‌ادراک بود
که: انسان، آن است که علیه زنجیر می جنگد».

«مادرم! در رابطه با تو، همیشه دلم می‌خواست پاسخی به تو، بر زخمهای شلاق خوردهٴ جانت، بر ستم مضاعف تاریخی‌ای که بر تو وارد شده پیدا کنم. همیشه پیش روی و چشمم بودی. از شهرهایی که بر آن پرچم سیاهی افراشته شده بود با تحمل رنج و شکنجه و زندان عبور کردم. برای یافتن جواب پاسخ تو، روزها و شبها راه پیمودم. بارها در چاله‌های مسیر افتادم، عاقبت همراه دیگر یاران به سرزمین نور و رهایی و رحمت «مریم» رسیدیم. ما تا رساندن تو به این سرزمین تا محو کامل افکار ارتجاعی… مبارزه خواهم کرد».
این جان شیفته آزادی، که این‌چنین به‌دنبال آرمان رهایی از هر گونه استثمار و به‌خصوص رفع ستم مضاعف از زنان ایران است، فرزند دلاوری از سرزمین آذربایجان است. جوان پرشوری که از نوجوانی درس و دبیرستان را رها می‌کند و به قافلهٴ فدا و آزادی می‌پیوندد.
«تابستان 1358 از طریق نشریات سازمان و پخش آن با بچه‌ها، با سازمان آشنا شدم. یکی دو ماه بعد از آشنایی با سازمان در شهر میاندوآب فعالیتهای حرفه‌ای خودم را شروع کردم».
ناصر در دوم شهریور 61 دستگیر شد و تا اردیبهشت 62 در زندانهای میاندوآب و قزلحصار کرج بود. بعد از آزادی از زندان، در تلاش وصل به جستجو پرداخت و در تاریخ 30بهمن 62 در کردستان به مجاهدین وصل شد.
این‌چنین ناصر به رزمنده‌ای در گردانهای مجاهد خلق و سپس رزمنده ارتش آزادی، و در سالهای بعد با کسب آموزشها و توانمندیهای لازم، به فرماندهی توانا برای ارتش آزادی تبدیل گردید.
پیروزیهای ارتش آزادی مرهون رزم و رنج و شجاعت رزم آورانی چون ناصر بود. رزم آورانی که شجاعت را با آرمان انقلاب و رهایی در می‌آمیختند و در صحنه‌های نبرد می‌خروشیدند.
پایداری ده ساله در اشرف محاصره شده نیز میسر نبود مگر با عشق و شور و ایمان مجاهدانی چون ناصر که همه چیز خود را برای انقلاب و رهایی فدا کرده بودند.
به سوگندهای او برای ادامه راه نگاه کنیم. کلماتی که با خواندن آن شکست و سرنگونی همهٴ دجالان حاکم بر میهن و آزادی مردم ایران به یقینی تبدیل می‌شود:

ناصر کرمانیان: 28آبان 91:
«به خون شهیدان سوگند می‌خورم که در کمال افتخار و سربلندی تا آخرین قطره خونم مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم و تا رساندن خواهر مریم به تهران و سرنگونی رژیم ضدبشری خمینی بر آرمانهای توحیدی سازمان مجاهدین خلق وفادار خواهم بود و هرگز، هرگز به رهبری و خلق اسیرمان پشت نخواهم کرد و این نبردی است تا پیروزی»

ناصر کرمانیان: 8مرداد 92:
«دشمن ضدبشری بداند که ما مجاهدان اشرفی چون کوه ایستاده‌ایم و لحظه‌ای سستی و ضعف و سرافکندگی بر ما متصور نیست و به فرموده مولایمان علی (ع) کوهها از جا بجنبند ما از جایمان تکان نخواهیم خورد. ما با راهبرانمان مریم و مسعود سوگند خورده‌ایم که تا پیروزی و آزادی خلق در زنجیرمان لحظه‌ای کوتاهی نخواهیم کرد. بی‌شک که این نبردی است که تا پیروزی و سرنگونی رژیم ضدبشری ادامه خواهد داشت».
مجاهد قهرمان ناصر کرمانیان جزو نگاهبانان اموال مجاهدین در اشرف بود. قاتلان خامنه‌ای و مالکی در قتل‌عام اشرفیان در روز دهم شهریور 92 خونش را بر زمین ریختند. اما نام و آرمان ناصر، شورنده‌تر از پیش در جبهه رهایی، عزم و انگیزهٴ حرکت می‌آفریند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید محمودرضا صفوی - گذشته از همه چیز، به‌دنبال آرمان آزادی


مشخصات مجاهد شهید محمودرضا صفوی
محل تولد: اروميه
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 56
تحصیلات: دانشجوی مهندسی مکانیک از پلی‌تکنیک انگلستان
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392
سابقه مبارزاتی: 34سال

«یاعلی، دشمن با انواع توطئه و دسیسه‌ها، و با پشتیبانی محور شر درصدد نابودی تشکیلات و ارتش آزادی تو بود، اما ما مجاهدین به یمن راهبری هوشیارانه و صدیق برادر مسعود توانستیم بر همهٴ توطئه‌ها غلبه کنیم و کید و مکر یزیدیان و معاویه‌های دوران را به خودشان برگردانیم و با شعار هیهات مناالذله، مسیر برحق تو را در اوج افتخار و شرف پیش ببریم» محمود رضا صفوی 8مرداد 1392.
”من در خانواده‌ای مذهبی و نسبتاً مرفه متولد شدم. … دیپلم رشته طبیعی گرفتم و به‌دنبال آن در انستیتو تکنولوژی شهرستان ارومیه در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داده و فوق دیپلم گرفتم و بعد جهت ادامه تحصیل به خارج کشور (انگلستان) رفتم و در رشته مهندسی مکانیکی در پلی‌تکنیک تا سال دوم ادامه دادم و بعد به‌دنبال فعالیت سیاسی و بعد از 30خرداد 1360 تحصیلات را نیمه تمام گذاشته و تمام وقت در انجمن هواداران سازمان فعالیت خود را ادامه دادم. … با خواندن کتابهای سازمان با ایدئولوژی سازمان آشنا شده و راه خودم را انتخاب کردم…».
انتخاب کرد که رفیق ماه باشه
یه ستاره تو شب سیاه باشه
یه هماواز با سرود کهکشون
یه هماورد واسه صد سپاه باشه

این‌چنین محمودرضا از شغل و زندگی و آیندهٴ مرفه خود در کشورهای اروپایی گذشت و پا در میدانهای نبرد و رزم آوری گذاشت. در سالهای بعد محمود را در میدانهای نبردهای ارتش آزادی می‌بینیم.
او در عملیات چلچراغ و فروغ جاویدان شرکت کرده و در هر دو عملیات مجروح شد.
پس از آن محمود سالها در بخشهای اجتماعی و سپس در امور مخابرات و لجستیک یگانهای مختلف ارتش آزادی، ایفای مسئولیت کرد. و دوران پایداری اشرف را نیز با همان شور و انگیزه گذراند.
محمودرضا در قسمتی از وصیت نامه‌اش، بعد از حماسه 19فروردین 1390 نوشت:
”تجدید عهد می‌کنم و پیمان خون و نفس می‌بندم. ... . … . به خانواده‌ام می‌گویم بعد از شهادتم به خودتان غم و اندوه راه ندهید و افتخار کنید به این‌که من یک مجاهد خلق برای آزادی ایران و آینده ایران هستم. به دشمن ضدبشری مردم ایران و تمامی اخوندهای جانی و جنایتکار می‌گویم ”بیا بیا بیا“
محمودرضا در نامه‌یی برای برادر مسعود در دیماه 1390 می‌نویسد:
”این روزها که ما اشرفیان در کانون توجهات و حمایتهای بین‌المللی هستیم و سیلی از دستاوردها و پیروزیها نصیب ما می‌شود در خودم و دیگران یک تهدید جدی احساس می‌کنم که… جایگاه و قدر و منزلت این همه پیروزیها را خوب نفهمیم و از محور و شاخص اصلیمان (یعنی شعار) کس نخارد و «درس ماندگار» غافل شویم“. … . … قطعاً روزی خواهد رسید که چشمان غمزده یک خلق با حضور شما در میان توده‌ها روشن و خندان خواهد شد و آن روز دور نیست. الیس الصبح بقریب“
محمود رضا به نزدیک بودن صبح آزادی مردم ایران یقین داشت. اینک خون او نیز در شفقهای ایران، تاریکی‌های شب را می‌شکافد و به هر زادهٴ شریف ایران پیغام می‌دهد که برای تحقق آن صبح آزادی، بپا خیزد. سلام بر مجاهد قهرمان محمود رضا صفوی، روزی که‌زاده شد، روزی که به تمامی شغل و حرفه و آیندهٴ مرفه پشت کرد و به میدانهای رزم شتافت، و روزی که مظلومانه به‌شهادت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید محمدعلی محمودی - فرمانده سخت کوش ارتش آزادی


مشخصات مجاهد شهید محمد علی محمودی
محل تولد: تبريز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 55
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

«افتخار می‌کنم که در چنین سازمانی هستم که در دنیایی که بی‌عدالتی بیداد می‌کند و در دوران افول ارزشها، این‌چنین روی اصول و آرمان و ارزشهای انسانی، محکم و استوار ایستاده و بهای آن را با فدا و صداقت حداکثر می‌پردازد». محمدعلی محمودی 15مرداد 92.
محمدعلی شیردلی از زادگاه تاریخی مجاهدین، شهر مجاهد پرور تبریز بود.
 «از شروع انقلاب ضدسلطنتی من به مرور با فعالیتهایی که سازمان در جامعه داشت… آشنا شدم. با شروع فاز نظامی به این نتیجه رسیدم و وظیفه مبرم خودم دانستم که باید… در راه سازمان با خمینی جنگید. به این علت با شروع فاز نظامی فعالیت خودمان را در راستای خط وخطوط سازمان بر علیه خمینی ضدبشر شروع کردیم».
 «در تاریخ 14فروردین 62 با آمدن به منطقه کردستان و پیوستن به سازمان فعالیت حرفه‌ای خودم را شروع کردم».
مجاهد شهید محمدعلی محمودی پس از حضور در منطقهٴ کردستان در واحدهای رزمی مجاهدین خلق سازماندهی شد. در سالهای 62 و63 در واحدهای نظامی مجاهدین در کردستان، دلاورانه جنگید و در سالهای بعد با تأسیس ارتش آزادیبخش در موضع فرماندهی آتشبار در گردانهای ارتش آزادیبخش انجام وظیفه کرد.
در تمام سالهای پس از آن، زندگی محمدعلی در تلاش و سخت‌کوشی خلاصه می‌شود. انجام مسئولیتهای پرزحمت در امور پشتیبانی و مدیریتهای گوناگون ارتش آزادی؛ به‌ویژه مدیریت ترابری، تعمیر و نگهداری ماشین‌آلات، و زرهیهای ارتش آزادی‌بخش. در تمام این مسئولیتها، محمدعلی همیشه جلودار کارهای سخت و سنگین بود. همین رنج و تلاش در دوران ده ساله پایداری اشرف به مراتب بیشتر شد. از جمله او در ساخت و ساز بسیاری از بناهای اشرف که آن را تبدیل به مروارید صحرا کرد نقش فعالی داشت.
او در مصاحبه‌ای راجع به کارش در اشرف گفت:
«من مسؤلیتم سرویس و نگهداری همه این ماشین آلا ت هستش، پروژه‌هایی هم که انجام دادیم از جمله امجدیه، بهارستان، مسجد، اینها را با این ماشین‌آلاتی که با اینکه... 
همین پروژه‌هامون جنگمون با خمینی است. به‌خاطر همین عشق بیشتری داریم که بیشتر به این ماشین‌آلات برسیم و پروژه‌هامون به نحو احسن پیش بره، چونکه این نوعی از مبارزه مون است»
سرچشمه تواناییها و خلاقیتهای محمدعلی در انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین بود. خود او در این باره در دیماه 88 نوشته است:
 «فهم جدیدی از انقلاب خواهر مریم به‌دست آوردم و با ایمان و یقین می‌گویم که ما بدون انقلاب خواهر مریم، این مسیر پرشکوه را که تا الآن طی کرده‌ایم، … نمی‌توانستیم طی بکنیم. به‌خصوص در این فاز نهایی خودم را بیش از هر زمان دیگر به انقلاب نیازمند می‌بینم».
محمدعلی قهرمان در مورد آخرین مأموریتش در اشرف این‌گونه نوشت:
«سازمان یک منت بزرگ بر گردن من گذاشته که جزو نفراتی باشم که در مأموریت حفظ و نگهداری اموال سازمان در اشرف باشم. این اموال با رنج و خون شهیدان و خلقمان تأمین شده و من این مأموریت را جزیی از جنگ با رژیم می‌دانم... با استعانت از سرور شهیدان و با سوگند به خون شهیدانمان، عهد می‌بندم که برای محقق کردن سرنگونی رژیم پلید ولایت‌فقیه، لحظه به لحظه تلاش کنم و در این مسیر مجاهد بمانم و مجاهد بمیرم. 
هیهات مناالذله. علی محمودی - 28آبان 91»
آخرین واژه‌های محمدعلی قهرمان که در هشتم مرداد 92، روی کاغذ آورده، باز هم تعهد و سوگند پایداری تا آخر است و کوهمردی را در برابر چشم قرار می‌دهد که توفان حادثه‌ها کمترین اثری بر عزم و پایداریش ندارند:
«... رژیم ضدبشری خمینی با تمام توان و امکانات در این ده سال به‌خصوص در فاز سرنگونی تلاش کرده که تشکیلات مجاهدین را از بین ببرد؛ که با پایداری بی‌مانند مجاهدین، سرشان به سنگ خورده. … تعهد می‌دهم که در این مسیر تا آخرین قطره خونم جزو یکان 72 باشم و با جنگ صد برابر و بیابیا به دشمن در جمیع جهات بتوانم به عهدم با خدا و خلق وفادار بمانم».
در سحرگاه خونین 10شهریور، قهرمان مجاهد خلق محمدعلی محمودی با ناجوانمردانه‌ترین روش‌ها در خون خود در غلتید. اما آرمانی که او مدافع و مبلغ آن بود، سر به آسمان و بلندترین اختران آن سایید. خون محمدعلی این پیام را به یکانهای ارتش آزادی در سراسر میهن می‌دهد که ”ارتش قیام تنها راه رهایی ستم دیدگان میهن اسیر ماست. با هر آنچه در دست داریم، یا حتی نداریم، باید علیه دشمن ضدبشری جنگید و آن را سرنگون کرد“

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۸ شهریور ۲, شنبه

مجاهد شهید قهرمان خلق، ژیلا طلوع - نشانه‌ای از توانستن


مشخصات مجاهد شهید ژیلا طلوع
محل تولد: تبريز
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 53
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

از اعضای شورای رهبری مجاهدین و از فرماندهان ارتش آزادیبخش ملی ایران
سابقه حرفه‌ای مبارزاتی در سازمان مجاهدین خلق ایران: 35سال
از اعضای شورای ملی مقاومت ایران
 «به راستی زندگی جز عقیده و جهاد در راه آن نیست. چنین زندگی چقدر شیرین است… باید مجاهد خلق بود تا به عمق زیبایی، طراوت و نشاط هستی پی برد و آنوقت می‌توان فهمید که زندگی جز پلی برای عبور نیست. … ایمان دارم که شب سرد و ظلمانی از میهن خمینی زده‌مان رخت برخواهد بست، و آفتاب عشق و زندگی و رحمت و رهایی بر سرزمینمان خواهد تابید. سلام مرا به همهٴ فامیل و دوستان برسانید و بگویید «لحظه‌ای چند بر این اوج کبود، نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبود. دخترتان، ژیلا. ۳ آبان ۱۳۶۸».
از وصیتنامه مجاهد قهرمان ژیلا طلوع.

تیرخلاص به دریا زدن چه مضحک بود
مثل لگد به کوه زدن بود
مانند حرفهای ناسزا و مزخرف
پشت سر شکوه زدن بود».

زن ایرانی و به‌طور ویژه، زن مجاهد خلق، در دهه‌های اخیر چنان درخششهایی از توانستن و اراده آفریده است که چشم جهانی را خیره کرده است.
یکی از این ستاره‌های درخشان توانمندی زن ایرانی، مجاهد قهرمان، ژیلا طلوع است. زنی که از جوانی به شوق رهایی میهنش به راه افتاد، درس و تحصیلش را در رشته مهندسی راه و ساختمان در دانشگاه اصفهان رها کرد؛ راه پر از سنگلاخ رهایی را در مبارزه‌ای تمام‌عیار علیه دجالان شقاوت پیشهٴ رژیم ولایت‌فقیه پیمود و خود را به قلهٴ توانمندی در ارتش آزادیبخش ملی ایران رساند. خودش دربارهٴ آغاز راهش نوشته است:
 «در جریانهای قیام 57 من (در) اصفهان بودم. و در تظاهرات شرکت می‌کردم. … در خرداد 59… در تبریز در قسمتهای تیمهای فروش نشریه و غیره بودم. … همزمان با جریانهای محاکمه شهید سعادتی در حین توزیع (نشریه) و پوستر زدن دستگیر شدم یک هفته زندان کمیته (سفارت سابق آمریکا) بودم و بعد به زندان تبریز رفتم. حدود یک و نیم ماهی زندان بودم… بعد از آزادی از زندان… در بخش مادران تبریز فعالیت داشتم و تا سی خرداد نیز همین مسئولیت را داشتم».
مجاهد قهرمان ژیلا طلوع پس از شروع مقاومت مسلحانه از سازمانش قطع شد. اما خودجوش فعالیت می‌کرد و دائماً در تکاپوی وصل برآمد تا سرانجام در سال ۶۲ دوباره خود را به یارانش رساند. او از آن پس مسئولیتهای گوناگونی را در بخشهای اجتماعی برعهده داشت. با تشکیل ارتش آزادیبخش او از اولین زنان رزم آوری بود که در گردانهای رزمی به میدانهای نبرد شتافتند.
خودش در مصاحبه‌ای با صدای مجاهد در خرداد سال 68، رزم زنان مجاهد را در عملیاتی چلچراغ و فروغ چنین شرح داده است:
 «در ارتش آزادیبخش مسئولیت یک واحد آتشباری توپخانه را به‌عهده‌ دارم.
در عملیات چلچراغ مسئولیت کلیه‌ی مراحل آتشباری به‌عهده‌ی خواهران بود. در عملیات فروغ جاویدان نیز واحدهای مستقل توپخانه شامل خواهران و برادران در صحنه مسئولیت درهم کوبیدن مواضع دشمن را داشت.
در عملیات فروغ جاویدان من مسئولیت فرماندهی گروه پیاده‌ی خواهر‌ها را به‌عهده داشتم که مسئولیتهایی در زمینه‌ی حفاظت از شهر اسلام‌آباد و پاکسازی پادگان الله‌اکبر و همین‌طور کمین ورودی شهر به عهده‌ی گروه ما بود.
نکته‌ای که در این عملیات برای من خیلی جالب بود مسأله‌ی ترس و زبونی و وحشت مزدوران رژیم بود. در واقع رژیم خلص‌ترین نیروهایش را وارد صحنه کرده بود ولی به‌رغم این، به‌خاطر روحیه‌ی تهاجمی بچه‌های ما و حملاتی که به آنها داشتیم، فوق‌العاده ضعیف و مستأصل شده بودند. در مواردی نیز آنها را که در سنگرهایشان مخفی شده بودند، بیرون می‌کشیدیم و به حدی آنها مستأصل و زبون شده بودند که در مقابل جسارت و تهاجم خواهران رزمنده به گریه افتاده بودند و حتی از سلاحهای آماده‌ی شلیک خودشان هم، نتوانستند استفاده کنند.
نکته‌ی دیگری که برای من خیلی جالب بود، حمایت و استقبال مردم شهر اسلام‌آباد بود. در بدو ورود به شهر اسلام‌آباد ما با خانواده‌هایی که فرزندانشان به دست مزدوران رژیم به‌شهادت رسیده بودند، برخورد داشتیم. آنها با ورود ما به شهر از ما استقبال کردند…».



 «در عملیات مروارید در موضع افسر مخابرات لشکر 60 (ارتش آزادی) بودم.»
مجاهد خلق ژیلا طلوع در سالهای بعد به عضویت شورای ملی مقاومت نیز درآمد. او همچنین عضوی از شورای رهبری مجاهدین بود و مسئولیتهای گوناگونی را هم در فرماندهی ارتش آزادی برعهده داشت.
صلابت و استواری او در همهٴ سالهای رزم و مجاهدتش از ایمان محکم و عمیق او به آرمانهایش و به ضرورت آزادی مردم و میهنش خبر می‌داد. با همین ایمان بود که او با دل و جان، از انقلاب آرمانی درونی مجاهدین، و از پیام رهایی مریم استقبال کرد.
 «همهٴ دنیا بدانند که مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی، قطعاً می‌تواند به سرنگونی رژیم پلید آخوندی و استقرار مهر تابان آزادی در ایران زمین، توفیق یابد. ژیلا طلوع. ۲۴ ارديبهشت ۱۳۷۸».
مجاهد قهرمان ژیلا طلوع همچنین یکی از هزار زن قهرمانی بود که در سالهای پایداری در اشرف، الگوی صبر و ایستادگی برای قافلهٴ مجاهدت اشرفیان بودند. و ژیلا در نقشه مسیر خود در مرداد۹۱در این باره نوشته بود:
 «به رژیم و اعوان و انصارش که تمام قوا علیه ما صف بسته‌اند، می‌گوئیم اگر امروز اشرف از 4 طرف در محاصره است، شما در همهٴ جهات در بن‌بست مطلق هستید و از هر طرف که بچرخید، راهی به پس و پیش ندارید. … در این نبرد همه‌جانبه به وظایف خود قیام می‌کنم».. مجاهد اشرفی، رزمنده ارتش آزادی‌بخش، ژیلا طلوع».
در آخرین فراز، خواهر مجاهد ژیلا طلوع، جزو مجاهدانی بود که برای نگاهبانی در اشرف، ماندند.
 «باسرمایهٴ سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، عصارهٴ مبارزات خلق مان، ارتش آزادیبخش ملی ایران، یگانه پاسخ سرنگونی رژیم ضدبشر، با رود خروشان خون شهدایی که جان بر سر پیمان نهادند... به وظایف و مسؤلیتهای این دوران قیام می‌کنم... بر سر عهد و پیمان خون و نفس خود ثابت قدم هستم و خواهم بود. تا سرنگونی رژیم ضدبشری و آزادی خلق در زنجیرمان و تا تحقق آرمانهای والای مجاهدین، حاضر، حاضر، حاضر و این نبردی است تا پیروزی. ژیلا طلوع. مرداد 1392».
اکنون این شیرزن قهرمان در آن حماسه پایداری به اوج اوجها پرواز کرده است. اما عهد وپیمان، و ثبات قلم و عزم سرنگونی رژیم ضدبشری و آزاد کردن خلق در زنجیر، از ژیلا طلوع به نسلهای خروشانی از زنان و مردان بیشماری سپرده شده است. جوانانی که در این راه، با خروش بیشتر و توان شکافنده‌تر، تکرار می‌کنند، برای رهایی ایران: حاضر، حاضر، حاضر!

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید قهرمان خلق، میرحسین مدنی


مشخصات مجاهد شهید میرحسین مدنی
محل تولد: ملاير
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 53
تحصیلات: دانشجوی مهندسی الکترومکانيک
محل شهادت: اشرف
تاریخ شهادت: 1392

از مسئولان روابط خارجی شهر اشرف
سابقه مبارزه: 35سال
مشاور حقوقی اشرف
دانشجوی سال آخر مهندسی الکترومکانیک در دانشگاه ایالتی ویرجینیا
از اعضای شورای ملی مقاومت ایران (کمیسیون خارجه)

گنجینه‌یی که فدیهٴ آزادی شد
 «این‌جا
دیهیمی از ستاره را به تقدیس نشسته‌ام
برفراز سیمای کسی
که درخشش دیدگانش
خلاصه پاکیهای بشری است».

هر کسی را که حتی کمی با او صحبت می‌کرد، تحت تأثیر قرار می‌داد، از تسلط و اشرافی که نسبت به مسائل سیاسی و حقوقی داشت و از دیدگاه عمیق و استراتژیکش نسبت به روند حوادث. یکی از نمایندگان پارلمان عراق هنگامی که خبر شهادت مجاهد قهرمان حسین مدنی را شنید، از سر درد فریادی کشید و گفت بخدا اگر عراق ۵نفر مثل حسین مدنی داشت، سرنوشتش تغییر می‌کرد و پائولو کازاکا نماینده پیشین پارلمان اروپا از پرتقال درباره او گفت:
 «… حسین مدنی برای من خیلی ارزشمند بود. در سال 2004 وقتی نتوانستم وارد (اشرف) شوم این او بود که مرا در آن صحرا تحویل گرفت.
ساعتها در شب با هم صحبت می‌کردیم و او مطالب بسیار عمیقی را بیان می‌کرد که من که از او سن بیشتری داشتم نتوانسته بودم فهم کنم.
من انسانهایی به شجاعت، استحکام اراده و به ارزشمندی این ایرانی‌هایی که در اشرف و لیبرتی هستند ندیده‌ام. نیروی آنها عظیم است». پائولو کازاکا ـ مراسم بزرگداشت شهیدان قتل‌عام اشرف ـ اورسور اواز ـ 15شهریور 92.

اما برای همرزمانش و همهٴ کسانی که مجاهد قهرمان حسین مدنی را از نزدیکتر دیده و می‌شناختند، فراتر از توانمندیهای سیاسی و دانش و ژرف‌بینی‌اش نسبت به مسائل، آنچه به‌خصوص آدمی را مجذوب و شیفته او می‌کرد، تواضع و صفای باطن و پاکباختگی و شور انقلابی این مجاهد والامقام بود.
حسین که در خانواده‌ای نسبتاً مرفه به دنیا آمده بود، در 16سالگی و در حالی که بسیار جوان بود برای ادامه تحصیل به آمریکا عزیمت کرد و در دانشگاه ایالتی ویرجینیا به تحصیل پرداخت؛ اما این همزمان بود با انقلاب ضدسلطنتی و ماجراها و کشاکشهای مجاهدین با سارق انقلاب، خمینی دجال.
تشخیص حق و باطل در این جنگ بی‌امان برای ذهن وقّاد حسین که ضمناً هیچ کیسه‌ای هم برای خود ندوخته بود، به هیچ‌وجه دشوار نبود. حسین آرمانگرا بود یعنی از زمرهٴ آن انسانهای کمیابی که وقتی حق و جهت درست را تشخیص می‌داد، بی‌محابا و بدون محاسبهٴ سود و زیان فردی گام در آن می‌گذارند و تا انتها پیش می‌روند. بنابراین به سرعت درس و تحصیل را در حالی که سال آخر مهندسی الکترو مکانیک بود، کنار گذاشت و به‌طور تمام وقت در انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین، تمام وجود خود را وقف آرمان مجاهدین کرد. اما فعالیت در خارج کشور، حسین را راضی نمی‌کرد، از این‌رو در سال 65 عازم منطقهٴ مرزی شد و در کسوت رزمنده آزادی، سلاح مجاهدت به دست گرفت و با شهامت و لیاقتی که در جریان جنگ رویارو با دشمن ضدبشری و در چند عملیات ارتش آزادیبخش از جمله در آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان بارز کرد تا بالاترین مدارهای فرماندهی ارتقا یافت.



شجاعت و لیاقت حسین نه صرفاً به‌خاطر توانمندیها و خلاقیتهای نظامی، بلکه نشأت گرفته از دستاوردهای عقیدتی درخشان او، به‌خصوص پس از انقلاب ایدئولوژیک بود. همان صلاحیت بنیادین که در صحنه‌های سیاسی و نبرد سیاسی نیز او را از چنان اعتماد به‌نفس و توانمندی خیره‌ کننده‌ای برخوردار می‌کرد که طرف مقابل نیز ناگزیر به آن اذعان می‌نمود؛ این تراز بالای ایدئولوژیک را به‌وضوح می‌توان در نوشته‌های حسین دید:
 «با تمسک به علی مرتضی، که برای همه انقلابیون تاریخ راهگشایی کرد تا تسلیم تعادل‌قوا و اسیر فتنه‌های فرصت‌طلبانه نشوند و هر چند در برابر ارزشهای والای او احساس ناچیزی می‌کنم، اما از اعماق وجود برای ایستادگی تا هرکجا و تا فراسوی طاقتم احساس اطمینان قلبی می‌کنم». از نقشه مسیر قهرمان خلق، مجاهد شهید میرحسین مدنی.

ایمان خدشه‌ناپذیر مجاهد قهرمان حسین مدنی به پیروزمندی مسیر انقلاب، از ایمان عمیق او نسبت به رهبری مقاومت مسعود و مریم رجوی ناشی می‌شد. او با اعتقاد و ایمان به این اصل که عنصر رهبری، عامل تعیین کننده سرنوشت هر انقلاب است. با تمام وجود ایمان داشت که پیروزی، تقدیر محتوم مقاومت ایران است و باز شدن بن‌بستی که اکنون در تحولات خاورمیانه مشاهده می‌شود در گرو پیروزی مقاومت مردم ایران و سرنگونی فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران است. قسمتی از نامه مجاهد قهرمان حسین مدنی به رهبر مقاومت، مسعود رجوی، گویای همین ایمان و همین روشن‌بینی استراتژیک است.

 «… این راه به پیروزی می‌رسد. ایمان دارم که راه از همینجا باز می‌شود. من هم این روزها بعضاً حس می‌کردم که تولد دیگری در راه است. پوستهٴ تنگ تعادل کنونی دیگر ظرفیت تحمل ارزشهایی که شما خلق کرده‌اید را ندارد. آرمان شما و انقلاب خواهر مریم که در اشرف میوه و ثمره داده است عالم سیاست را در نوردیده و بر جبرهای معمول سیاست و تجارت بالاخره چیره شده است. این کنفرانسها و این سخنرانیها و این عبارات و عواطف انسانی از سوی کسانی که اشتراک فرهنگی نیز با ما ندارند هیچ معنایی جز این ندارد که چیزی در عالم ما ورق خورده است و اینها تنها نشانه‌های آن است. عالمی بی‌صبرانه در انتظار است».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید