۱۳۹۵ مرداد ۵, سه‌شنبه

بیاد جان باختگان تابستان ۱۳۶۷


بیاد جان باختگان تابستان ۱۳۶۷
شروه ( تلنگر) 
نه زمین خاک قدیمی
نه هوا همون هواست
تا چشام کار می‌کنه 
هرچه می‌بینم نابجاست
داره از قبیله‌ی ما یکی یکی کم میشه 
هرچه دوست داشتم و دارم راهی عدم می‌شه 
مثل ابرای زمستون 
دلم از گریه پُره 
شیشه‌ی نازک دل منتظر تلنگُره
غم سفره‌های خالی 
حسرت جهان سوم
دستای نحیف مردم 
داغ شلاق جهالت، به تن شریف مردم 
غم اعدام ستاره انهدام سرو آزاد
تیرباران شقایق 
باغبانی کردن باد
قطره قطره‌های خونی 
که به خاکم شده فریاد
همه اینهایی که گفتم 
بغض هرروز منه ،،، منو در من می‌شکنه!! / اردلان سرفراز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر