۱۳۹۸ آبان ۱۳, دوشنبه

مجاهد شهید مسعود معدنچی


مشخصات مجاهد شهید مسعود معدنچی
محل تولد: همدان
شغل: مهندس
سن: 29
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1361

مجاهدی بی نام و نشان و بی باک و شجاع 
مسعود معدنچی در سال 1333 درهمدان بدنیا آمد. کودکی بیش نبود که همراه خانواده  به تهران آمد  و در تهران مشغول تحصیل شد و دوره متوسطه خود را دردبیرستان دارالفنون تهران گذراند. بعد به هنرستان صنعتی رفت و به تحصل در رشته برق پرداخت و مهندسی خود را گرفت. ولی بدلیل افتادگی و فروتنی بیش از حد او اصلا کسی نفهمید که او مهندس برق است  و خیلی بی نام و نشان در جاهای مختلف کار میکرد.

مدتی نگذشته بود که تظاهرات ضد شاه شروع شد. مسعود به تهران آمد و فعالانه درکلیه  تظاهرات علیه شاه شرکت کرد. هفته اول بعد از فرار او از سربازی, ساواک به منزل پدریش مراجعه و سراغ او را گرفت که پدرش اظهار بی اطلاعی کرد و به همین دلیل اصلا به خانه نمی آمد.
او در تظاهرات خونین17 شهریور میدان ژاله تهران که بعدها میدان شهدا نام گرفت فعالانه شرکت کرد و غروب17 شهریورسال 1357 با لباسهایی خونین و سیاه به خانه برگشت.
بعدها نیز در تصرف مراکز دولتی نقش جدی داشت و بعداز گرفتن یکی ازهمین مراکز توسط مردم به پست و نگهبانی در آن محل پرداخت.
بعد ازسقوط رادیو تلویزیون رژیم شاه، مسعود  برای کار به رادیو رفت و بعنوان مسئول تولید رادیو مشغول کار شد و تمام وقت در محل کارش بود. ولی بعد ازاینکه رادیو تلویزیون توسط مرتجعین انحصاری شد بیرون آمد و حاضر به همکاری با مرتجعین حاکم بر رادیو تلویزیون نشد.
مسعود در دوران فاز سیاسی بطور فعال در همه فعالیتهای سازمان شرکت داشت.
بعد از سی خرداد نیز به دلیل شناخته شده بودنش به زندگی مخفی روی آورد. 
در روز 11آبان 1361 طبق معمول مسعود سر کار میرفت که متوجه میشود منطقه توسط سپاه قرق شده است ولی اصلا فکر نمیکرد که سوژه خودش باشد لذا بی اعتنا به این مسله به محل کارش که در طبقه چهارم یک ساختمان بود رفت و مشغول کار شد.
نیم ساعت نگذشته بود که صدای صحبت پاسداری را با یکی از همکارانش که از وی می پرسیدند که آیا مهندس مسعود معدنچی اینجاست شنید که همکارش میگفت که ما مسعود معدنچی داریم ولی او مهندس نیست که آنها گفتند خودش است و او را کنار زده و میخواهند که وارد میشوند .
مسعود که این حرفها را میشنود بلند میشود و به سمت تنها راهی که بوده و آن بالکن اتاق کارش بود میرود که پاسدار مربوطه شلیک میکند و به پای مسعود اصابت میکند ویک گلوله هم به شیشه اتاق کار اصابت میکند.
مسعود که میدانست که اگر دستگیر شود حتما زیرشدیدترین شکنجه ها خواهد رفت لذا تصمیم گرفت که حسرت زنده بدست دشمن افتادن را بدل آنها بگذارد، لذا خودش را از طبقه چهارم به کف خیابان پرت میکند.
شاهدان صحنه میگویند آخرین نفسهایش را میکشید که پاسداران حاضر در خیابان که تعدادشان هم زیاد بود بالای سرش حاضر شده و از حرص اینکه نتوانسته بودند او را زنده بدست بیاورند همه گلوله های خشابشان را روی او خالی و سوراخ سوراخش کردند و بعد پیکرش را با خود بردند.
پدر و مادر مسعود که توسط خانواده اش از این مسئله باخبر شده بودند به محل کار مسعود مراجعه کرده و همه وقایع را از زبان همکارانش شنیدند. و بعد از آن نیز بارها و بارها به مراکز مختلف برای گرفتن پیکر پاک این شهید و یا با خبر شدن از محل دفن وی مراجعه کردند ولی هرگز جواب نگرفتند و نفهمیدند که مسعود کجا دفن شده است.

***

مسعود عزیز این شعر حافظ را با دستخط زیبایت که با نقاشی یک دوست مزین شده در قابی روی دیوار همیشه در مقابل چشمانم قرار دارد و یا در یاداشت دیگرت نوشته بودی هزار مرگ مرا به از این ذلت و خواری است. براستی همه اینها اتفاقی نیست انگونه که به زندگی می اندیشیدی. بی شک چنان انتخاب بلند مرتبه ای را برگزیدی.
11ابان سال1361 برادر عزیزم مسعود معدنچی در یک درگیری در ساختمانی در خیابان بهار به شهادت رسبد.
هنوز آسفالت کوچه گروسی خیابان بهاراز خون پاکت گرم است و آه و حسرت دستگیری ات را بر دل یک لشگر پاسدار کور دل شب پرست که کوچه و ساختمان را محاصره کرده بودند باقی گذاشتی و آنها ناامید و شکست خورده به اوین برگشتند همان شب این اتفاق را آن دوست قدیمی که تنها شاهد ماجرا بود چگونگی شهادتت را برای من نقل میکرد برای اولین بار در از دست دادن عزیزی در لحظه خوشحال شدم چرا که تحمل حضورت را در شعبه 7 اوین نداشتم. شعبه ای که در اوین به سلاخی و قصابی معروف بود .در آن شب از طرفی خدا را شکر میکردم و از طرفی بغضم را فرو میبردم که مبادا نامردمان اشکهایم را ببینند. البته جلادان اوین به تلافی رشادتت هیچگاه پیکر پاکت را به خانواده تحویل ندادند و مزارت برای همیشه گمنام ماند.
تو وفای به عهدت را به بالاترین شکل اثبات کردی. مجاهد زیستی مجاهد جنگیدی و مجاهد شهید شدی. آری مسعود عزیزم آن روز دیر نیست که کوچه و خیابانهای سرزمینم که شاهدان شقایق های پرپر شده است را با گلهای یاس سپید گل آذین خواهیم کرد.

دست خط و امضای مجاهد شهید مسعود معدنچی

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر