۱۳۹۵ آذر ۱۶, سه‌شنبه

زندگينامهٌ رزمندهٌ انقلابي ارتش آزاديبخش مجيد غيورانه از تبریز قهرمان




مشخصات رزمنده انقلابی  شهید مجید غیورانه
محل تولد: تبریز
تحصيل: دیپلم
سن: 36
محل شهادت: شورشیرین
زمان شهادت: 1379

زندگينامهٌ رزمندهٌ انقلابي ارتش آزاديبخش مجيد غيورانه   تنها راه سرنگوني خميني همانا سپردن قلبها به مسعود است  ميهنم! بر درختان تو پرندگاني خانه دارند كه بالهايشان ابريشم نوازش خونين‌ترين غروبهاست و تو بايستي در ابديتي سبز بر درختان و پرندگان و آسمان و زمينت فخر كني.  مجيد غيورانه، رزم‌آور انقلابي ارتش آزاديبخش، در شامگاه چهارشنبه 25خرداد پس از 10ساعت نبرد قهرمانانه با مزدوران رژيم به‌شهادت رسيد و با وفا به پيمان 12ساله‌اش به كاروان پرافتخار شهيدان آزادي ميهن پيوست. مجيد در سال1343 در تبريز متولد شد و تحصيلات خود را در همان شهر ادامه داد. او به‌علت وضعيت فرهنگي خانواده خيلي زود با دنياي سياست و مبارزه آشنا شد و از همان آغاز نوجواني هوادار يكي از گروههاي ماركسيستي شد. اوجگيري انقلاب ضدسلطنتي باعث شد كه مجيد 14سالهٌ آن روزها در تظاهرات و اعتراضات مردمي عليه رژيم شاه فعالانه شركت كند. در روزهاي قيام بهمن ماه57، او در تصرف پادگان شاهپور شركت داشت. بعد از پيروزي قيام 22بهمن مجيد بلافاصله به تبريز بازگشت و فعاليتهايش را در مدرسه ادامه داد. فعاليتهايي كه باعث شد بارها مورد ضرب و شتم عناصر مرتجع قرار گيرد. در ارديبهشت سال65 در جستجوي راهي براي ادامهٌ مبارزه‌به‌ناچار به سربازي رفت. خود او دربارهٌ اين دوره از زندگيش نوشته است: «بعد از سه ماه به منطقهٌ سرپل‌ذهاب منتقل شدم. آن‌جا منطقهٌ نسبتاً آرامي بود. با انتقال به قسمت مخابرات گردان توانستم فرصتي به‌دست بياورم و شبها به راديو مجاهد گوش بدهم. در ماههاي بعد اخبار عمليات ارتش آزاديبخش از طريق سربازان ديگر هم به گوش ما رسيد و فهميديم كه رژيم تا چه حد پوسيده و ضربه‌پذير است. با هر خبر كينه‌يي كه سالها در سينه‌ام دفن شده بود، فوران مي‌كرد. من حملهٌ بسيجيان ضدخلقي به ميليشياهاي 14ـ15ساله را ديده بودم و مي‌دانستم با آنان چگونه رفتار مي‌كنند همه اش در فكر اين بودم چه بايد بكنم و رسالت من چيست؟» بالاخره در مردادماه بود كه مزدوران رژيم گفتند مجاهدين به كرند و اسلام‌آباد حمله كرده‌اند. در يك لحظه تصميم خودم را گرفتم. جيپ گردان را برداشتم و خود را به كرند رساندم و در همان‌جا به رزمندگان ارتش آزادي پيوستم. آري، بالاخره به آرزوي ديرينهٌ خودم كه همانا رويارويي با رژيم خميني بود رسيدم و چه خوب شد كه اين آرزو در يك ارتش سازمان‌يافته تحقق يافت». پس از اين تصميم انقلابي مجيد به دنيايي نوين كه در آرزوهاي خود جستجو مي‌كرد راه مي‌يابد. جوهرهٌ انقلابي باعث مي‌شود كه به‌سرعت جذب مناسبات انقلابي ارتش شده و به‌عنوان رزمنده‌يي جان‌بركف در تمام مأموريتهايش انجام وظيفه كند. او در بيشتر مأموريتهايي كه به عهده مي‌گرفت جلودار ستون بود و به عنوان چشم ستون با دقت، احساس مسئوليت و هشياري زيادي مسئوليت خود را انجام مي‌داد.  رزم‌آور دلاور ارتش رهايي با پايبندي به ارزشهاي انقلاب و مرزبنديهاي بين انقلاب و ارتجاع، دفاع از آنها را براي هر رزمنده مرزسرخ مي‌دانست. خود او در اين‌باره نوشته است: «با عزمي راسخ و با ايماني پولادين معتقد به خط سرخ، خط سرخي كه به‌مثابه دريايي خون بين خلق و ضدخلق، و بين ارتش آزاديبخش و رژيم ضدبشر است من با تك‌تك سلولهايم از اين خط سرخ دفاع خواهم كرد… حفظ و حراست از اين خط شاخص شرف و ناموس من محسوب خواهد شد». مجيد با تأكيد بر اصل انقلابي انتقاد و انتقاد از خود، به‌آن  به‌عنوان«ارزشي بسيار والا» ارج مي‌گذارد و مي‌نويسد كه با به‌كارگيري اين سلاح است كه مي توان به ضدارزشهاي استثماري شوريد و بر آنها فايق آمد. مجيد از صميم دل معتقد بود كه هر رزمندهٌ ارتش بايستي دامنهٌ نبرد با خميني را در كار و مناسبات جمعي گسترش دهد و قبل از هر چيز پاسخگوي تعهدات خود در قبال سرنگوني رژيم باشد. به همين دليل يكبار پس از يك نشست جمعي پس از يك گفتگوي رو‌دررو با مريم رهايي نوشت: «من يك آرزو بيشتر نداشتم و آن اين بود كه روزي بتوانم تعهدنامه‌ام را در دستهاي خواهر مريم بگذارم. و از ديشب كه به اين آرزويم رسيده‌ام در پوست خود نمي‌گنجم. درواقع بعد از تعهددادن به خواهر مريم بود كه توانستم در برابر برادر مسعود نيز حاضر شوم و مثل همهٌ مجاهدين و رزمندگان ارتش "حاضر" بگويم». او هم‌چنين در نامه‌اش به خواهر مريم نوشته است: «تعهد مي‌دهم تا پاي جان… دست ساير همرزمان و مجاهدان را بگيرم و پا در ركاب شما گذاشته و از انقلاب نجات‌بخش و انساني شما دفاع كنم». مجيد هنرمندي متواضع بود و از وي نقاشيها و طرحهاي ارزنده‌يي به‌جا مانده است. به‌ويژه بايد به بسياري از طراحيهاي او در اجرا و برگزاري مراسم ويژهٌ ارتش آزاديبخش اشاره كرد. او با همرزمان مجاهدش در اوج يگانگي بود. يكي ازمسئولانش در اين‌باره مي‌گويد:‌ «مجيد همواره خود را مديون سازمان و انقلاب دروني مجاهدين مي‌دانست و اين را در عمل و در همهٌ مسئوليتهاي رزمي و نظامي و استقراري و اداري كه به‌عهده داشت، اثبات مي‌كرد». وي اضافه مي‌كند:‌ «عزم جزم و سلامت انقلابي او در مناسبات با همرزمان و فرماندهانش بارز بود به‌نحوي‌كه همواره اعتماد و احترام مسئولانش را نسبت به خودش برمي‌انگيخت آن‌چنان‌كه در سپردن مسئوليتهاي مختلف به او لحظه‌يي درنگ نمي‌كرديم». مجيد رزم‌آوري پرشور بود كه با عشقي بيكران به مجاهدين و رهبري آن مبارزهٌ انقلابي خود را ادامه مي داد. در يكي از گزارشهاي خود نوشته است: «براي من مبارزه در دل سازمان مجاهدين خيلي پرافتخار است. من بچه‌هاي مجاهد را از برادران تني خودم بيشتر دوست دارم و اصلاً اين احساس را ندارم كه آنها مجاهد هستند و من داراي ايدئولوژي ديگري هستم. احساس وحدت شگفت‌انگيزي با اين ارتش مقتدر، با اين خواهران شير و كوهمردان دلاور دارم». رزمندهٌ دلاور ارتش آزاديبخش مجيد غيورانه در تمام سالهاي مبارزهٌ خود در ارتش آزاديبخش به امر سرنگوني به عنوان يك مسألهٌ جدي و ضروري مي‌نگريست. او در نامهٌ ديگري كه مبين عشق سرشار او به فرمانده كل ارتش آزاديبخش و متقابلاً كينه‌اش نسبت به رژيم آخوندي است، نوشته است: «نياز مبرم سرنگوني اين است كه قلبها را بايد به صاحب اصليش سپرد. تنها راه سرنگوني خميني همانا سپردن قلبها به مسعود است. همان كسي كه مي گفت بايد با عشق به جنگ خميني برويم. حالا من با كينهٌ شخصي به جنگ نخواهم رفت. چون مي‌دانم كه ابعاد آن خيلي محدود است بلكه با عشق به رهبري و با عشق جايگزين شدن جامعهٌ دموكراتيك به جاي جامعهٌ خميني‌زده و حكومت ارتجاعي او به جنگ خواهم رفت». با چنين انگيزهٌ والايي است كه مجيد مبارزه با خميني را محدود به ميدان درگيري مسلحانه نمي يابد. سرانجام شيرآهنكوه دلاور ارتش‌آزاديخش در مأموريتي كه خود داوطلبش بود همراه با فرماندهش صالح به مصاف با دشمن ضدبشري شتافت و در يك درگيري نابرابر با مزدوران پليد قهرمانانه به نبرد برخاست و درحالي‌كه تا آخرين گلوله جنگيده بود، با عمليات مقدس انتحاري جاودانه شد. یاد وراهش گرامی باد.

با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر