۱۳۹۶ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

مجاهد شهید بهمن شاکری


مشخصات مجاهد شهید بهمن شاکری
محل تولد: نقده
شغل - 
تحصيل: -
سن: 28
محل شهادت: ارومیه
زمان شهادت: 1367
به یاد مجاهد شهید بهمن شاکری

گردی سلحشور و استوار
مدیر زندان از بهمن پرسید: «به‌چه جرمی دستگیر شده‌ای؟». بهمن بدون درنگ پاسخ داد:‌ «به جرم مجاهد بودن». ا 
گذری بر‌زندگینامه مجاهد شهید بهمن شاکری
دربرابر حملات مرتجعان این جمله از برادر مسعود را تکرار می‌کرد که: «مگر می‌شود خورشید را کشت، مگر می‌شود باد را از وزیدن بازداشت، و باران را از باریدن. مگر می‌شود اقیانوس را خشک کرد؟».
مجاهد شهید بهمن شاکری از هواداران سازمان مجاهدین در شهر نقده بود. او در سال 1339متولد شد و تحصیلات خود را تا متوسطه ادامه داد. بهمن فعالیت سیاسی خود را از سال 58 شروع کرد. او ورزشکاری مردمی و سرشناس بود که به‌خاطر خصائل مردمیش در بین اهالی شهر نقده که ترکیبی از مردم کرد و آذری هستند از احترام زیادی برخوردار بود.
او به‌همراه مجاهدین شهید عباس عسگری و ابراهیم‌فرجی‌پور تا نیمه‌های شب کار می‌کرد و با نوشتن تراکت و چاپ اعلامیه‌های سازمان به‌تبلیغ مواضع مجاهدین می‌پرداخت. او همیشه در برابر حملات مرتجعان این جمله از برادر مسعود را تکرار می‌کرد که: «مگر می‌شود خورشید را کشت، مگر می‌شود باد را از وزیدن بازداشت، و باران را از باریدن. مگر می‌شود اقیانوس را خشک کرد؟».
پاسداران نیز می‌ترسیدند با او مقابله کنند. معروف بود که پاسداران هنگام توزیع نشریه مجاهد او را دیده و به‌یکدیگر سفارش کرده بودند نباید به او نزدیک شد، زیرا او مسلح است والاّ این قدر با اعتماد به‌نفس و نترس وارد کار نمی‌شود. در حالی که این مسأله واقعیت نداشت و او هیچ وقت مسلح نبود. با وجود این پاسداران هیچ‌گاه جرأت نکردند به‌تنهایی سراغش بروند و چند بار که با او درگیر شدند به‌صورت جمعی 7-8نفره بود. مرتجعان که از فعالیتهای بهمن به‌شدت برآشفته بودند او را قبل از آغاز مبارزه مسلحانه در 30خرداد 60دستگیر و بلافاصله به‌زندان ارومیه منتقل کردند.
و به 5سال زندان محکومش کردند. در گزارشی که یکی از همبندان او نوشته آمده است:‌ «در تابستان 61با بهمن در کمیته مرکزی ارومیه بودیم. او به قدری دلیرانه با شکنجه‌گران برخورد می‌کرد که جلادان ازاو به‌شدت می‌ترسیدند و همواره تا پایان بازجویی او را با دست‌بند به صندلی می‌بستند». در شهریور 62تشکیلات مجاهدین اسیر در زندان لو رفت. بهمن از جمله مجاهدینی بود که دوباره مورد بازجویی قرار گرفت. او را به‌زندان سپاه منتقل کرده و تحت شکنجه بسیار قرار دادند. اما باز هم این بهمن قهرمان بود که همواره از زیر شکنجه‌ها و فشارها پیروز و سرفراز بیرون می‌آمد و بر تهاجم خود به‌پاسداران و شکنجه‌گران می‌افزود.
گزارش از یک همبند او: «اوایل سال‌در حیاط زندان مشغول ورزش جمعی میلیشیا بودیم. بهمن جلودار صف بود. پاسداری اعتراض کرد و آمد تا جلو ما را بگیرد. بهمن ناگهان با ضربه بسیار قوی خود او را نقش بر‌زمین کرد و ما ورزش را ادامه دادیم. پاسداران دیگر به‌داخل زندان ریختند و همه‌مان را به‌قرنطینه بردند. مدیر زندان از بهمن پرسید: «به‌چه جرمی دستگیر شده‌ای؟». بهمن بدون درنگ پاسخ داد:‌ «به جرم مجاهد بودن». این حرف بهمن و قاطعیتش در برخورد با مزدوران باعث شد که جوّ ترس شکسته شد و بعد از او همه گفتند: «به جرم مجاهد بودن» دستگیر شده‌اند. یکی از پاسداران از همه گذشت و به‌جان بهمن افتاد. آن قدر او را زد که خودش از نفس افتاد و اما بهمن زیر شکنجه هم‌چنان تکرار می‌کرد:‌ «من یک مجاهدم». یکی دیگر از همبندان بهمن به برخورد فعال او در محیط زندان اشاره کرده و می‌نویسد: «یکبار تعدادی از بچه‌ها اعدام شده بودند. عید فطر بود و ما بر‌اساس سنت، مراسم ویژه‌یی اجرا کردیم. برای این مراسم، بهمن با امکانات بسیار کم زندان شیرینی مرغوبی درست کرد. هم‌چنین نمی‌دانم از کجا گلی گیر آورده بود و ضمن رسیدگی به‌آن می‌گفت می‌خواهم همه جای بند را پر از گل کنم. او به‌راستی سمبل نظم و شادابی و مقاومت در زندان بود». در سال 65دوران محکومیت بهمن به پایان می‌رسد. اما جلادان که مقاومت بهمن در زندان را دیده بودند یقین داشتند که در صورت آزادی مبارزه‌اش را ادامه خواهد داد. به‌همین دلیل آزادش نکرده و او را تا سال 67در زندان نگهداشتند. سرانجام در جریان قتل‌عام زندانیان مجاهد، بهمن را به‌همراه تعداد زیادی از مجاهدین در بند به‌شهادت رساندند. در گزارشی از نحوه شهادت این مجاهد قهرمان آمده است:‌ «بهمن را با عدهُ کثیری از زندانیان به تپه‌های پادگان مالک اشتر سپاه نزدیک دریاچه ارومیه، برده و با چوب و چماق به‌جانشان افتادند. به‌قدری آنها را زده بودند که روستائیان اطراف صدای فریادهایشان را شنیده و به‌سر تپه‌های اطراف آمده بودند». این همه سبعیت در حالی صورت گرفت که بهمن 2سال زندان اضافی هم کشیده‌بود و جلادان به‌خانواده‌اش قول داده بودند که در صورت سپردن قباله‌یی او را آزاد کنند. اما وقتی خانواده‌اش با قباله به‌زندان مراجعه می‌کنند دژخیمان با دادن لباسهای او خبر شهادتش را می‌دهند. بهمن قهرمان در ارومیه بر روی تپه مشرف به جاده سرو دفن شده است.

مریم رجوی: یقین دارم که رژیم ولایت فقیه با قیام و مقاومت مردم ایران و با ارتش آزادی و هزار اشرف سرنگون خواهد شد. 
خون شهیدان می‌جوشد و رود خروشان خون آنها ضامن پیروزی خلق ماست. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر